يرواند آبراهاميان

کودتا

۲۸ مرداد٬ سازمان سيا و ريشه هاى روابط ايران و آمريکا در عصر مدرن

 

ترجمه محمد ابراهيم فاتح

 

باز نويس: پيام پرتوى

 

(۲)

مذاکرات انگليس و ايران

 

مصدق براى همه ايرانيان – چه مديدان و چه مخالفان – حکم آهن ربا يا مدار مغناطيسى و يا سپر بلا را داشت که هم از لحاظ زمانى و هم از نظر فکرى سياست ايران سده بيستم قرار داشت· تقريبا همه به دور اين مدار کشانده يا دفع شده اند٬ جذب يا از آن دور شده اند· تقريبا کسى بدون اٽرپذيرى از حضور او از اين مقطع عبور نکرده است·

 

روى متحده٬ ره اى پىامبر۱

 

 

 

کنترل

ملى شدن زمينه ساز آغاز مبارزه اى با ماهيت برد باخت شد· از ديدگاه مصدق و ايران٬ ملى شدن به معناى حاکميت ملى و حاکميت ملى نيز به معناى کنترل و نظارت بر اکتشافات٬ استخرج و بهره بردارى از نفت بود· اما از نظر بريتانيا و شرکت نفت انگليس و ايران٬ معناى ملى شدن دقيقا برعکس بود· اين اقدام از ديدگاه آنان به مفهوم از دست دادن نظارت بر اکتشاف٬ استخراج و ديدگاه آنان به مفهوم از دست دادن نظارت بر اکتشاف٬ استخراج و بهره بردارى از همان نفت بود·

 

1. Roy Mottahedeh, The Mantle of the Profhet

 

ستيزهاى سياسى معمولا جايى براى مصالحه هم باقى ميگذارند٬ اما اين مناقشه فضاى بسيار اندکى را باقى گذاشته بود· کنترل و نظارت يا بايد – آنگونه که مصدق پافشارى ميکرد – در اختيار ايران قرار مىگرفت و يا – همانطور که بريتانيا نيز سرسختانه تاکيد ميورزيد – بايد تحت کنترل بريتانيا و يا حداقل خارج از کنترل ايران قرار ميگرفت· اگر مناقشه بر سر تقسيم سود بين طرفين بود٬ امکان سازش وجود داشت· بالاخره ميشود يک کيک را به گونه اى تقسيم کرد که همگان راضى باشند· اما از آنجا که اين مبارزه بر سر کنترل اساسى بود و نه موضوعاتى روزمره و عادى٬ امکان مصالحه تقريبا غيرممکن بود·

طى ۲۸ مه طوفانى که با اجراى ملى شدن نفت در خردادماه ۱۳۳۰ آغاز و با کودتاى مرداد ماه ۱۳۳۲ به پايان رسيد٬ کاربردى ترين واژه براى مجموع بحران٬ همان "کنترل" بود· از نظر ايران٬ کنترل به معناى نفوذ داشتن بر قيمت گذارى نفت در بازارهاى جهانى بود· اما از منظر بريتانيا٬ از دست دادن کنترل به مفهوم ناتوانى در تعيين ميزان اکتشاف٬ توليد و بهره بردارى از نفت بود که به از دست دادن نفوذ بر قيمتهاى جهانى نفت منجر ميشد· پيدايش سازمان کشورهاى صادر کننده نفت (اوپک) در نهايت موجب تغيير اختيارات در قيمت گذارى نفت در دهه ۱۳۵۰/۱۹۷۰ شد [اما] بريتانيا و شرکت نفت ايران و انگليس و نيز ديگر هفت خواهر بزرگ نفتى٬ چنين دورنمايى را در اوايل دهه ۱۳۳۰/۱۹۵۰ کاملا غير قابل پذيرش ميدانستند· بهمين دليل است که اقتصاددانان٬ پيدايش اوپک را خط گسستى در سده بيستم ميدانند که دوره معاصر را از عصر ماقبل آن٬ يعنى زمانى که شرکتهاى غربى بر بازار جهانى سلطه داشتند٬ متمايز ميسازد· تا اواخر دهه ۱۳۶۰/۱۹۸۰ اکٽر کشورهاى خاورميانه و شمال آفريقا و نيز آسيا و آمريکاى لاتين٬ نفت خود را ملى کرده و بر بازار جهانى تاٽير گذار شده بودند· اما در اوايل ۱۳۳۰/۱۹۵۰ ٬ چنين زيانى- نه تنها براى بريتانيا بلکه براى تمامى مصرف کننده گان در سراسر جهان صنعتى – به منزله اعلام "پايان تمدن" بود· اين نگرانى وجود داشت که کشورهاى توليد کننده نفت با اتکاء به محاسبه اى واقع بينانه از افزايش ارزش منابع خود در دهه هاى پيش رو٬ به نگهدارى دست نخورده آنها در زير زمين تمايل پىدا کنند· چنين ترسى ايالات متحده آمريکا را بطور اجتناب ناپذيرى وارد مناقشه کرد٬ آنهم نه بعنوان "واسطه درستکار" که ديپلماتهاى آمريکايى مدعى اش بودند٬ بلکه بعنوان طرفى که منافع کلانش به مخاطره افتاده بود· بريتانيا و ايالات متحده آمريکا شايد در جزٸيات ريز با هم توافق داشتند اما در مخالفت اساسى با ملى شدن نفت٬ شانه به شانه هم بودند·

در طول اين بحران٬ اصطلاح "کنترل" به شکلى گسترده در اسناد دولتى بريتانيا تکرار شده است· مدتها پيش از شروع بحران٬ وزارت سوخت و انرژى بريتانيا درباره خطر قريب الوقوع دستيابى شوروى به امتيازى در شمال ايران به وزارت خارجه هشدار داده بود: "توانمندى نفتى بريتانيا بر اين مبنا استوار است که امتيازاتى در سراسر جهان در اختيار داشته باشيم که بر اساس آنها خودمان توسعه صنعت نفت و کنترل توزيع و اداره آنرا در دست بگيريم· اگر کشورهايى ديگر هم توسعه صنايع نفتى خود را آغاز کنند٬ موقعيت ما تضعيف خواهد شد· بهمين ترتيب٬ اگر ايران نيز توسعه صنعت نفت در شمال را آغاز کند٬ ديرى نمى پايد که خواهان انجام امرى مشابه در جنوب شود· ما نبايد آنان را به توسعه صنعت نفت شان ترغيب کنيم·"۱    

وزارت خارجه بريتانيا حتى پيش از طرح ملى شدن از اٽرات ضمنى بلند مدت آن آگاه بود· اين وزارتخانه در دى ماه ۱۳۲۹ نوشت: "جنبه هاى مالى اين قضيه در اذهان ايرانيان٬ مهمترين بخش قضيه نيست· مسٸله اساسى اين است که ايرانيان احساس ميکنند هيچ کنترلى بر صنعت نفت – منبع عمده درآمد کشور خود – ندارند·"۲

 

1. Ministry of Fuel and Power, ”Letter to the Foreign  Office” FO 371/Persia 1954/34-45443.

2. Foreign  Office, 4, 1951, FO 371/Persia 1951/34-91521.

 

در فروردين ماه ۱۳۳۰ ٬ وزارت خارجه بريتانيا طى جلسه اى فورى با مقامات عالى رتبه در لندن به اين موضوع اشاره کرد که شرکت نفت انگليس و ايران "آماده به هماهنگى هاى جديد با دولت ايران است اما به اين شرط که کمپانى همچنان مديريت مسٸله را در اختيار خود داشته باشد·"۱ در ارديبهشت ماه همان سال هم کمپانى بر اين موضوع تاکيد کرد که "هر گونه توافق و ترتيب جديدى که حاصل شود بايد بگونه اى باشد که کنترل موٽر داراييها در اختيار ما باقى بماند···· ما ميتوانيم در خصوص  سود٬ نحوه اداره و يا شراکت٬ انعطاف پذير باشيم اما در مورد موضوع کنترل٬ هرگز·"۲

بلافاصله پس از تصويب ملى شدن٬ وزارت امور خارجه بريتانيا اين موضوع را براى آمريکا روشن ساخت که "کنترل" نفت بايد در اختيار بريتانياييها باقى بماند٬ اينکه "هيچ ترتيبى نبايد ايجاد شود که به آشفتگى بازار جهانى نفت بيانجامد" و اين که "بدست نياوردن توافق با مصدق بهتر از رسيدن به توافقى ناکافى است·"۳

 

1. Foreign Office ”Record of Special Meeting (March 20, 1951)” FO 371/Persia 1951/34-91525.

2. Foreign Office, “Memorandum (April 11, 1951),” FO 371/Persia 1951/34-91470.

3. Secretary of State, “Telegram to the State Departmaent (November 5, 1951), “FO 371/Persia/34-91608

همزمان٬ سلسله نشستهاى مقامات عالى رتبه ايالات متحده آمريکا و بريتانيا در واشنگتن٬ با اين اجماع به پايان رسيد که: "قدرت موٽر بر اين دارايى با ارزش بايد همچنان حفظ شود·" نماينده گان موضوع را بصورتى خلاصه اين گونه بيان کردند:

 

 مطابق امتياز کنونى٬ کنترل در دست شرکت نفت است· اما اگر ملى شدن عملى شود٬ کنترل در اختيار ملى کننده قرار ميگيرد··· نخستين تاٽير ملى شدن افتادن کنترل ماجرا بدست ايرانيان است· از نقطه نظر پادشاهى متحده (بريتانيا) مشکل کنونى صرفا سرنوشت يک دارايى اساسى نيست· بلکه پاى سرمايه اى عمده [تاکيد در متن اصلى] در ميان است که به تامين مواد اوليه ما مربوط ميشود· کنترل اين سرمايه بسيار اهميت دارد آنهم پيشتر در تراز پرداختهاى ما و در برنامه افزايش توان تسليحاتى ما روشن شده بود· از دست رفتن اين ماده اوليه اصلى ما٬ به بروز عواقب و پيامدهاى تقريبا محاسبه ناپذير و فزاينده در فضاى مذاکرات دو جانبه خواهد انجاميد· افزون بر اين٬ جهان غرب و ايران درباره چگونگى توليد نفت و اينکه نفت به چه کسى و بر اساس چه شرايطى فروخته شود٬ هيچ منفعت همسانى ندارند و چنين تصورى از اساس اشتباه است· ايرانيان ميتوانند با هزينه عملياتى بسيار کمترى نيز تمامى نفت و ارز خارجى مورد نياز خود را تامين کنند· بر اساس تمامى اين دلايل٬ پادشاهى متحده [بريتانيا] مجبور به حفظ کنترل بر منافع واقعى کنونى است· دست آخر هم اينکه ملاحظات پارلمانى و احساسات عمومى نيز در انگلستان بايد در نظر گرفته شود· آنها به آسانى واگذارى کنترل موٽر دارايى و ٽروتى تا به اين حد عظيم را نميتوانند بپذيرند·

امتياز نفت براى ما دارايى بسيار بزرگى است و حفظ آن بسيار به نفع مان است· در جريان جابجايى مواد خام جهان٬ نفت به ما قدرت زيادى ميدهد و تشکيل دهنده يک سوم مجموع توليدات نفتى انگلستان و هلند است· همچنين در تراز پرداختها نيز رفمى بزرگ و معادل ۱۰۰ ميليون پوند را در بر ميگيرد·۱

 

جمع بندى نشستهاى دو کشور اىن بود که مصلحت کار٬ پذيرش لفظى اصل ملى شدن است اما بايد "ترتيباتى" اتخاذ کرد که کنترل آن در اختيار ايران قرار نداشته باشد· يکى از نماينده گان بريتانيايى تصديق کرده بود که مسٸله [اصلى] نحوه "حمايت لفظى از ملى شده" و همزمان "حفظ قدرت اصلى اىن ٽروت در دست هاى ما" بوده است·۲

 

1. Foreign Office, “First Meeting Held in the State Departmaent (April 9, 1951),” FO 371/Persia 1951/34-91471.

۲· همان جا

 

بر اساس توضيح يک نماينده آمريکايى٬ اصطلاح "ملى شدن" مسٸله چندان مهمى نيست زيرا در ترتيباتى که آنان در سر دارند٬ "کنترل عمليات" همچنان در اختيار شرکت نفت باقى خواهد ماند·۱ يکى از مقامات ارشد وزارت امور خارجه بريتانيا بعدها تصديق کرد که اين کشور به منظور تسهيل مذاکره٬ به شکل لفظى اصل ملى شدن را پذيرفته بود·۲ يکى از نماينده گان وزارت خارجه آمريکا نيز در ديدارى مشترک٬ ظاهرا بدون اطلاع از تضاد موجود اعلام کرد که ايالات متحده آمريکا نميتواند "حق هر کشورى را براى ملى کردن نفت انکار کند"· اما او همزمان به همتايان بريتانيايى خود اطمينان داد که دولتش کاملا هدف اساسى شرکت نفت را براى "تداوم و حفظ کنترل" پذيرفته است· او توصيه کرد پيشنهادى براى نزديک کردن اين دو قطب به هم تدوين شود· در واقع اين روش به هدف عينى آمريکا در ماه هاى پيش رو تبديل شد· نماينده گان بريتانيا با اين اطمينان جلسه نهايى را ترک کردند که "آمريکاييها نکته اساسى در سياست ما – يعنى در اختيار داشتن کنترل نفت را ميپذيرند·۳

واژه "کنترل" در بحران نفت٬ کاربردى ترين کلمه باقى ماند· وزارت خارجه بريتانيا هشدار داد در صورت موفقيت ملى شدن٬ "کنترل بر امرى کليدى يعنى استفاده و ارسال نفت به بازارهاى جهانى را از دست خواهيم داد· فکر نميکنم که ايرانيان نگرانى چندانى در  خصوص ميزان و درصد سهام داشته باشند· آنان خواهان کنترل هستند·"۴

 

1. Foreign Office,  Second Meeting Held in the State Department (April 10, 1951),” FO 371/ Persia 1951/34-91471.

2. Foreign Office, May 9, 1952, FO 371/Persia 1952/34-98654.

3. Foreign Office,  Third Meeting Held in the State Department (April 17, 1951),” FO 371/Persia 1951/34-91471.

4. Foreign Office,  Notes (November 13, 1951),” FO 371/Persia 1951/34-91613.

 

 

شپرد سفير بريتانيا نيز در يک لحظه به سابقه ى رک گويى پذيرفت که:

 

اصل قضيه آنست که ايرانيان فکر ميکنند از زمان واگذارى امتياز نفت خود به شرکت نفت هيچ کنترلى بر منابع درآمدى خود نداشته اند· اعتراف ميکنم که در اين خصوص با ايرانيان همدل هستم: آنان فکر ميکنند که برغم به تجربگى فنى در خصوص ظرايف صنعت نفت٬ حداقل بايد در جريانات مربوط به توليد و پالايش نفت در کشورشان نقشى داشته باشند· آنان خواهان ايرانى شدن کارکنان شرکت و همچنىن مشارکت در هدايت واقعى امور هستند· دادن چند پست ارشد به آنان کافى نيست· با اطمينان فکر ميکنم که تنها چيزى که آنان را راضى ميکند٬ مشارکت در هدايت و مديريت شرکت تا جايى است که مربوط به فعاليت هاى شرکت در داخل ايران ميشود· درحال حاضر٬ ميتوان به آسانى به روش شرکت در انحصارى کردن منابع نفتى بدون توجه به حقوق ملى که به نوعى "استعمارگرى" نفرت انگيز شباهت دارد٬ اتهام وارد کرد· اين احساس حتما بايد مورد توجه قرار گيرد· اين موضوع فقط مربوط به ايران نيست و نمونه هاى نفت مکزيک و راه آهن آرژانتين نيز از ديگر موارد آنست··· من به اين موضوع واقفم که انتصاب مديران ايرانى٬ ابعادى ناخواسته را بوجود خواهد آورد و بايد اقدامات حفاظتى براى جلوگيرى از دخالت بيمورد از سوى دولت ايران  در نظر گرفته شود·۱

 

وزارت سوخت و انرژى [بريتانىا] به شرکت نفت اطلاع داد که هر گونه دستيابى به مصالحه٬ اشکالى از "ملى شدن" را در پى خواهد داشت٬ اما مهم اين است که شکل مصالحه به نحوى محدود شود که "کنترل فعاليتهاى آتى" خارج از اختيار ايرانيان باشد·۲

 

1. British ambassador, ”Conduct of the Anglo- Persian Oil Qusetion (January 4, 1951), FO 371/Persia 1951/34-91521.

2. Petroleum Division, “Memo of Conversation (June 5, 1951),” BP/Persia 1951/00043859.

 

در مرحله اى٬ بريتانيا تا آنجا پيش رفت که بطور محرمانه در نظر داشت ضمن حفظ کنترل موٽر براى خود٬ معامله ۵۵/۴۵ را پيشنهاد دهد·۱ در اکتبر ۱۹۵۱/مهر ماه ۱۳۳۰ ٬ طى تلگرافى به لندن نوشت که "شايد بهتر باشد پيشنهاد معامله ۶۰/۴۰ مطرح شود تا کنترل در اختيار شرکت نفت باقى بماند·"۲ او در ادامه توضيح داد که: "بعيد است که بتوان براى تامين نظرات مصدق کارى انجام داد· بايد کنترل موٽر را حفظ کنيم· ما تدابيرى را بررسى کرده ايم که به واسطه آنها بتوانيم اىن واقعيت انکار ناپذير را پنهان سازيم اما به راه حلى نرسيده ايم که حداقل از نظر ايرانيها خطرش کم و شفافيتش زياد باشد·"۳ بريتانياييها ترديد داشتند که دادن امتيازات در ديگر زمينه ها مصدق را راضى کند زيرا "او طى اين بحران٬ کاملا محکم و استوار مانده است···· هيچ ترديدى وجود ندارد که هدف بنيادى او در دور کردن ايرانيها از هر منصبى بغير از خدمتکارى است· او پيش هر چيزى٬ يک ناسيوناليست است·"۴ وزارت  امور خارجه بريتانيا هم گزارش کرد که فواد روحانى کارشناس نفتى مهم که بعنوان "حامى سرسخت" بريتانيا شناخته ميشد٬ به روشنى گفته بود که: "هر گونه شرايط قابل پذيرش براى ايرانيان بايد همراه با کنترل سراسرى بر صنعت [نفت] باشد·"۵

گروه کار نفت ايران– يک کميته کارى ميان بخشى که براى مديريت بحران در لندن تشکيل شده بود – خيلى زود به جمع بندى مشابهى رسيد: "هدف نخستين ما پيش از پذيرش اصل ملى شدن بايد حفظ کنترل موٽر فعاليتها توسط بريتانياييها باشد·"۶

 

1. Ministry of Fuel and Power, June 15, 1851, FO 371/Persia 1951/34-91544; . Foreign Office, “Telegram (November 6, 1951),” FO 248/Persia 1951/34-1530.

2. British Ambassador, October 23, 1951, FO 371/Persia 1951/34-91606.

3. British Ambassador, “Letter to the Foreign Office (Agust 13, 1951),” FO 371/Persia 1951/34-91576.

4. Treasury Department, “Memo (October 19, 1951),” FO 371/Persia 1951/34-91606.

5. Foreign Office, “Notes (May 5, 1952),” FO 371/Persia 1952/34-9859.

6. Foreign Office, “Telegram of May 14, 1951,” 371/Persia 1951/34-91533.

 

 اين کميته کارى شامل نماينده گانى از وزارت خارجه٬ خزانه دارى٬ بانک انگلستان٬ وزارت بازرگانى و همچنين وزارت سوخت و انرژى بود· سر ويليام فريزر۱ رٸيس هٸيت مديره شرکت نفت که با نخست وزيرى نيز ارتباط نزديک داشت٬ بطور منظم در جلسات کميته شرکت ميکرد· اين کميته ۲ هدف عمده براى خود تنظيم کرده بود که عبارت بودند از: "حصول اطمينان در مورد ادامه کنترل در مورد ادامه کنترل موٽر عرضه نفت ايران توسط شرکت نفت" و "جلوگيرى از پيروى ديگر کشورها از الگوى ايران·"۲ کميته به شکلى به وقفه بر نياز به حفظ و ادامه "کنترل بر فعاليتها" تاکيد ميکرد و درباره "پيامدهاى اين اقدام در ديگر کشورها" هشدار ميداد و ميگفت: "اگر ديگر کشورهاى توليد کننده نفت از الگوى ايران پيروى کنند٬ آنگاه کشورهاى مصرف کننده مجبور به پرداخت هزينه بسيار بيشترى براى تامين نفت خود ميشوند·"۳

فردى که از سفارت بريتانيا در تهران ديدار کرده بود به کميته کارى هشدار داد که سياستمداران ايرانى تمايلى به کنار گذاشتن ندارند زيرا اين منزله "پيروزى" بريتانيا تلقى خواهد شد٬ او حتى هشدار داد "بعيد است که دولت ايران هر گونه شرايط ديگرى را بدون "کنترل کامل نفت" بپذيرد·"۴

 

1. Sir William Fraser

2. Working Party, June 23, 1951, FO 371/Persia 1951/34-91497.

3. Working Party, “Policy Paper (June 9, 1951),” FO 371/Persia 1951/34-91543.

4. Foreign Office, “Notes Made by Mr. Pyman (May 5, 1952), FO 371/Persia 1952/34-9859.

 

کميته کارى فهرستى طولانى تهيه کرد از اموال و دارايى هاى بريتانيا که در صورت موفقيت ملى شدن نفت در ايران ممکن بود در سراسر جهان مورد تهديد قرار بگيرند· در اين فهرست٬ نفت عراق٬ خليج فارس٬ برمه٬ و اندونزى٬ سرمايه گذارى عمده در کشورهاى مشترک المنافع از جمله پاکستان٬ هند و سيلان٬ معادن مس٬ سولفور و سنگ آهن در اسپانىا٬ معادن مس و قلع در پرتغال٬ سرب و کاٸوچو در برمه٬ ساج٬ قلع و کاٸوچو در سيام٬ کاٸوچو در اندونزى٬ قلع در بوليوى٬ مس و نيترات در شيلى و منيزيم و نيکل در يونان ديده ميشد·۱ اين کميته همچنين ترغيب شده بود تا فهرستى مشابه از داراييهاى آمريکا در جهان را تهيه کند·

کلمنت اتلى نخست وزير بريتانيا در تماس با ترومن رٸيس جمهور آمريکا بطور جدى استراتژى توجه لفظى به ملى شدن نفت را همزمان با افزودن شروط متعدد براى بى معنا کردن آن٬ يادآور شد· او اين سخنان را با زبان پيچيده ديپلماتيک بيان کرده بود: "ما ناچار به پذيرش اصل ملى شدن هستيم··· همانند سياستهاى دومينيون (متصرفات امپراتورى)· همچنين هنگام مذاکره براى حصول توافق در چنين شرايطى٬ احتمالا اصلاحات و تعديلهايى مطرح ميشود و موافقىت نهايى در مقايسه با دومينيون در موقعيتى پايينتر قرار خواهد گرفت·"۲ او به ترومن هشدار داد که "نقص قراردادهاى با اين ماهيت نه تنها قراردادهاى خارجى مربوط به شرکت هاى بريتانيايى و آمريکايى براى توسعه منابع نفتى خاور ميانه٬ بلکه قراردادهاى ديگر فرآورده ها در ساير کشورها را نيز جدا به مخاطره خواهد انداخت ··· اطمينان دارم که ميتوانيم براى اعمال نفوذ بر اين قضيه و هر گونه اقدام لازم روى دولت ايالات متحده حساب کنيم·"۳

 

1. Working Party, July 6, 1951, FO 371/Persia 1951/34-91544.

2. Prime Minister, “Telgram to British Ambassador in Washington,” FO 371/Persia 1951/34-91533.

3. Clement Attlee, “Letter to the British Ambassador in Washington,” FO 371/Persia/1954/34-91541; and FO 248/Persia 1951/34-1527.

 

دولت بريتانيا از سفارت خود در واشنگتن خواست تا هم "در مورد پرونده شرکت نفت تبليغات براه انداخته" و هم به آمريکاييان القا کند که "ناسيوناليسم افسار گسيخته و غير مسٸول٬ خطرى بزرگ عليه قدرتهاى غربى خواهد بود زيرا اين نوع ناسيوناليسم بر اساس شور ملى واقعى٬ تمايل به نظم و انظباط٬ فداکارى و کار و تلاش شکل نگرفته است بلکه تلاشى است از سوى طبقه حاکم براى منحرف کردن توجهات از کمبودها و کاستيهاى خودشان٬ از طريق منتسب کردن تمامى گرفتاريها به سلطه خارجى·"۱ وزارت خارجه بريتانيا نيز به همتاى آمريکايى خود هشدار مشابهى داد:

 

مصدق به توليد صنعت نفت در سطحى پايين و بدون مديريت خارجى٬ راضى خواهد بود· اما در اين وسط مشکلى هست: امنيت جهان وابسته به ميزان قابل ملاحظه نفت از منابع خاورميانه است· اگر رويکرد نفتى ايران به عربستان سعودى يا عراق نيز سرايت کند٬ کل ساختار و همچنين توانايى ما در دفاع از خود از بين خواهد رفت· بنابراين خريد نفت حتى در حجمى پايين داراى پتانسيل پيامده هاى خطرناک است·۲  

 

1. Treasury Department, March 31, 1951, FO 371/Persia 1951/34-9162; Foreign Office, ”Telegram (October 12, 1951),” FO 371/Persia 1951/34-91602.

2. Foreign Office, “Memo of Conversation (February 14, 1951),” FO 371/Persia 1951/34-98608; and Foreign Office, “Record of Conversations with the State Department,” “FO 371/Persia 1951/34-91471.

 

سياستگذاران بريتانيايى پس از درک اين نکته که مصدق بر سر موضوع ملى شدن مصالحه نخواهد کرد٬ خيلى زود دنباله رو استراتژى سخت گيرانه اى شدند که برغم تمامى مشکلات و سختيهايش طى ۲۸ ماه آتى نيز دنبالش کردند· اساس اين استراتژى صبر تا پايان کار مصدق بود٬ زيرا آنها مطمٸن بودند که مصدق زياد دوام نمى آورد· آنان جنبش ناسيوناليستى را پديده اى ناپايدار ميديدند و به خود و ديگران ميگفتند که متوسط عمر دوره هاى مسند نشينى نخست وزير در ايران٬ کمتر از ۷ ماه است· آنان در عرصه عمومى از فقدان توان فنى ايران در اداره اين صنعت پيچيده سخن ميگفتند· اين در حالى بود که بطور خصوصى و محرمانه پذيرفته بودند که ايران از توان فنى لازم براى پالايش نفت به ميزان داخلى و حتى توليد بيشتر براى فروش صادراتى برخوردار است و البته ميدانستند که تحريم ميتواند صادرات را متوقف کند·۱ درواقع٬ بانک بين المللى (که بعدها به بانک جهانى تغيير نام داد) در ۱۳۳۱/۱۹۵۲ با کمال شگفتى دريافت که شرکت نفت ملى شده توانسته تاسيسات نفتى را به شکلى مناسب حفظ کند و بيش از نياز داخل هم توليد کرده است·۲ کميته کارى هم حواسش بود که مرتبا درباره استراژى سخت گيرانه دولت وابسته به حزب کارگر٬ گزارشهايى به حزب مخالف محافظه کار اراٸه دهد·

در دوازدهم ارديبهشت ماه – بلافاصله پس از نهايى شدن قانون ملى شدن صنعت نفت – سفارت بريتانيا در تهران به وزارت خارجه اين کشور گزارش کرد که چهره هاى سرشناس در تهران چندان "انتظار" نداشتند مصدق تا مدتى طولانى بر مصدر کار باقى بماند زيرا او "فاقد ويژگيهاى سازنده" بود·۳ شپرد بطور محرمانه پيش بينى کرد که مصدق "طى يک هفته" جاى خود را به علاء خواهد داد·۴ حتى پيش از اينکه مصدق کابينه خود را تکميل کند٬ نماينده بريتانيا در جلسات مقامات ارشد آمريکا و بريتانيا در واشنگتن به وزارت خارجه آمريکا اطمينان ميداد که بحران بزودى به پايان خواهد رسيد و اوضاع بى گمان به سوى "بهتر شدن" پيش خواهد رفت·۵ شپرد حتى لندن را مطمٸن کرده بود که "مصدق چندان در قدرت نخواهد ماند" و اينکه "اوضاع و احوال پيش از هر زمان ديگرى احمقانه است" و اينکه "مصلحت اين است که پيش از اعلام هر گونه پيشنهادى تازه اى در انتظار سقوط مصدق بمانيم·"۶

 

1. Working Party Meeting, ”Minutes of Meeting”, FO 371/Persia 1951/34-91497.

2. British Ambassador, “Telegram (January 13, 1952)”, 371/Persia 1952/34-98647.

3. British Embassy, May 1, 1951, FO 248/Persia 1951/34-1526.

4. British Ambassador, “Letter to the Foreign Office (May 19, 1951), “FO 371/Persia 1951/34-91535.

5. Foreign Office, “Second Meeting in the State Department,” FO 371/Persia 1951/34-91471.

 6. British Ambassador, “Letter to the Foreign Office (May 30, 1951), “ FO 371/Persia 1951/34-91541. 

 

همچنين٬ پروفسور آن لمبتون۱ – وابسته مطوعاتى سابق در تهران – قويا از وزارت خارجه بريتانيا خواست تا "خونسردى خود را حفظ کرده" و در انتظار سقوط مصدق بماند· او براى اينکه پاى ميفشرد که "تلاش هاى غير رسمى ما براى تضعيف او بخوبى در حال پيشرفت است· اگر با گفت و گو و سازش با او موافقت کنيم٬ موقعيت او تقويت خواهد شد·" او افزود آمريکاييهايى که حرف از سازش و مصالحه ميزنند٬ "اشتباه ميکنند و افرادى بى تجربه و يا فاقد بينش روانشناسانه هستند·"۲ خانم لمبتون در طول اين بحران همچنان به اىنگونه توصيه ها سرسختانه خود پاى بند بود·

در ماه سپتامبر/شهريور شپرد سفير بريتانيا بار ديگر به لندن اطمينان داد که مخالفت [با مصدق] در حال رشد است" و تغيير دولت "ضرورى" است· و ديگران بويژه سيد ضياء آماده به دست گرفتن قدرت هستند·۳ دو ماه بعد٬ وى يکبار ديگر به لندن اطمينان داد که دولت مصدق آنقدر ضعيف شده که تقريبا رو به فرو پاشى نهاده و تنها پرسش معقول٬ کيستى فرد جايگزي اوست·۴ وزارت سوخت و انرژى نيز عملا به اراٸه پيشنهاداتى جديد براى تعيين جانشين او فکر ميکرد·۵ در ميان٬ وزارت خارجه بريتانيا هشدار داد "در حالى که در انتظار و فعاليت براى سقوط هستيم بايد اطمينان حاصل کنيم که در متقاعد کردن آمريکا براى حمايت از ما در مخالفت با ملى شدن نيز موفق خواهيم شد·"۶

 

1. Ann Lambton

2. Foreign Office, “Persian Oil Dispute: Views of Miss Lambton,” FO 371/Persia 1951/34-91609, Foreign Office, January 2, 1952, FO 371/Persia 1952/34-98608.

3. British Ambassador, September 18, 1952, FO 248/Persia 1951/34-1514.

4. British Ambassador, “Report of Events I Persia (September 1951),” FO 371/Persia 1951/34-91451.

5. Ministry 

 

آمريکا نياز چندانى به متقاعد شدن نداشت· حتى پيش از انتخاب مصدق هم مک گى معاون وزير خارجه آمريکا با عجله عازم تهران شد بود تا توصيه کند با اراٸه "پيشنهادهاى سخاوتمندانه" از "پيامدهاى ناخواسته" از جمله "ملى شدن" به "هر شکلى" جلوگيرى کند·۱ او به سفير بريتانيا اطمينان داد که خود او "براى کمک در مبارزه با ايده ملى شدن" در صحنه حضور دارد·۲ او در خاطرات خود نيز اين موضوع را تصديق ميکند:

"هم ما و هم بريتانياييها بسيار خواهان اجتناب از ملى شدن امتيازات  نفت بوديم· اين امر براى شرکت و ايران بسيار بد بود و امتيازات نفتى آمريکا٬ بريتانيا و ديگر شرکتهاى جهان را به مخاطره ميانداخت·"۳ سالها بعد٬ آقاى فال پذيرفت که آمريکاييان اغلب در انظار عمومى لحنى سخاوتمندانه نسبت به ايران داشتند٬ اما "نميتوانستند موافقنامه اى را قبول کنند که آغازگر  سلسله اى از مذاکرات مجدد با تمامى توليد کننده گان نفت در جهان ميشد·"۴

در هفته هاى پس از انتخاب مصدق٬ سفير بريتانيا در واشنگتن گزارش کرد که موضع آمريکا بسيار نزديک به بريتانياست زيرا اين دو کشور "در اين مسٸله داراى منافع مشترک هستند·" به گزارش او٬ آقاى مک گى "پيشنهاد اتخاذ رويکرد ظاهر سازى و توجه به ملى شدن "صورى" را همزمان با حفظ کنترل موٽر نفت در لفافه مطرح کرد·"۵  

 

1. Deputy Assistant Secretary of State, ”Memo to Secretary of State (March 15, 1951), Foreign Relations of the 1951-54, vol, 10, 9.

2. Foreign Office, “Letter to Foreign Office (March 19, 1951)” FO 371/Persia 1951 /34- 91524.

3. George McGhee, Event to the Middle World (New York: Harper  & Row, 1983), 327.

4. Sam Fall , My Lucky Life (London: The Book Guild, 1986), 83.

5. Foreign Office (in Washington), “Anglo-US Talks in Washington,” BP/ Persia 1951, 00043859, State Departmaent, “Memo of Conversations (April 18, 1951)” foreign Relations of the US 1951-54, vol. 10, 41.  

 

او در ديگر گزارشها٬ کلمه "لفافه" را جايگزين "ظاهر" کرد و افزود: "مک گى با اين موضوع موافق است که هر تصميمى که گرفته شود٬ باز هم کنترل بايد از سوى بريتانيا اعمال شود" و "اساس  مسٸله هم اين بود که چگونه اين مفهوم احساسى "ملى شدن"٬ گسترش بيابد اما در عين حال شرکت نفت همچنان قادر به ادامه کنترل بر عمليات توليد نفت باشد·"۱ مک گى در خاطراتش توضيح داده که راه حل آشکار٬ پذيرش "ملى شدن بعنوان خواست بديهى مردم ايران" بود اما همزمان "حفظ کنترل" در دستان شرکت نفت انگليس و ايران اهميت داشت·"۳ به گمان او٬ "برقرارى مالکيت محدود ايران بدون کاستن عملى از کنترل موٽر بريتانيا بر شرکت٬ کاملا ممکن بود·"۳ او هرگز نحوه اجراى چنين شرايطى را توضيح نداد·

همزمان٬ مک گى به نماينده گان شرکتهاى بزرگ نفت آمريکايى از جمله آرامکو٬ گلف٬ سکونى و استاندارد اويل نيوجرسى گفت شايد به صلاح باشد که براى "نجات" قراردادهاى عملياتى و "حمايت از حقوق امتيازات در ديگر بخشهاى جهانى" ملى شدن بصورت ظاهرى پذيرفته شود· او به آنان اطمينان داد که ايالات متحده آمريکا ملى شدن کامل و تمام عيار را نخواهد پذيرفت زيرا "اين امر پيامدهاى جانبى بر ديگر دولتهاى توليد کننده نفت خواهد داشت·" نماينده استاندارد اويل نيوجرسى از او خواست در محکوم کردن ملى شدن نفت صريح باشد٬ آنهم با اين استدلال که هرگونه سخنى از اين نوع٬ موجب دلسردى آمريکاييان از تقبل "فعاليتهاى نفتى در ديگر نقاط جهان" خواهد شد· نماينده سوکونى نيز با بيان اىنکه نميتوان اجازه داد چنين سرمايه مهمى از دست برود٬ به کارگيرى نيروى قهريه را توصيه کرد·"۴   

 

1. British Ambassador (in Washington), April 11, 1951, FO 371/ Persia 1951/34-91470; April 2, 1951, FO 371/Persia 1951/34-91470.

2. McGhee, Envoy to the Middle World, 327, 335.

3. State Department, “Memo of Conversation in Washington (April 17, 1951), Foreign Relations of the US 1951-54, vol. 10, 34.

4. State Department, “Meeting on AIOC Problem with US Oil Company Operating in the Middle East”, Foreign Relation of the US 1951 – 54, vol. 5, 309.

 

نماينده گلف اويل هم استدلال کرد فنا شدن ايران زير سايه کمونيسم بهتر از اين است که مصدق موفق شود·۱ شرکتهاى آمريکايى ابراز نگرانى ميکردند که "موضع نرم آمريکا در ارتباط با لغو يکجانبه امتيازات٬ ممکن است موقعيت آنان را در خاورميانه و ديگر نقاط جهان تضعيف کند·"۲ مدير سرکونى به رٸيس هٸيت مديره شرکت نفت انگليس و ايران گفت که "ملى شدن" را همانند "فسخ" يکجانبه قرارداد تلقى ميکند و چنين رفتارى تهديدى براى "سرمايه گذارى هاى خارجى"٬ "کشورهاى متمدن" و "رفاه مردم جهان" است· وى همچنين گفت: "شرکت نفت در زندگى و رفاه ديگر مردم نقش تعيين کننده اى دارد·"۳ اين شرکت هاى عمده نفتى داٸما به شرکت نفت انگليس و ايران اطمينان ميدادند تا زمان تداوم بحران در ايران حتى يک قطره نفت نيز از ايران خريدارى نخواهند کرد·۴ هربرت هوور که در ۱۹۴۴/۱۳۲۳ به نفت ايران توجه نشان ميداد٬ بعدها اذعان کرد که اگر مصدق پيروز ميشد٬ منافع آمريکا- از عربستان گرفته تا ونزوٸلا – با تهديدى عمده روبرو ميشد·۵

نشريه تايمز لندن در اين ميان٬ نشريه نيويورک هرالد تريبون را ستود٬ آن هم به دليل درک اين موضوع که "اگر اين مصادره اموال تحت نام ملى شدن به پيش برود٬ سرمايه گذارى آمريکا در عربستان سعودى امنيت نخواهد داشت··· و مجموع توازن متزلزل در خاور ميانه بشکلى جبران ناپذير بر هم خواهد خورد"۶·

 

1. James Goode, The United States and Iran: In the Shadow of Mossadiq (New York: St Martin´s Press, 1977) 29-30.

2. Secretary of States, “Letter to the U.S. Embassy in Tehran (May 11, 1951),” Foreign Relations of the US 1951-54, vol. 10, 53.

3. AIOC, “Persian Oil, “Notes Oil-An American View (June 14, 1951),”BP/00003565.

4. Foreign Office, “Notes on the Situation,” FO 371/Persia 1951/34-91498.

5. Goode, The United States and Iran, 128.

6. New York Times, May 17, 1951.

 

ويليام فريزر از شرکت نفت انگليس و ايران پس از صحبت با همتايان آمريکايى خود با اطمينان به وزير دفاع بريتانيا گفت که "شرکت هاى ديگر از جمله آمريکايى به شکلى فزاينده نگران اٽراتى هستند که ملى شدن محتمل نفت ايران و عدم مجازات اين کشورها ميگذارد· آنان بر اين باورند که در مورد شرکت نفت انگليس و ايران مجاز بوده٬ بايد براى آنان نيز مجاز باشد· در اين ميان٬ تنها شرکتهاى نفتى نيستند که ممکن است تحت تاٽير قرار گيرند· همين طور مٽلا مصريها ممکن است در اين انديشه باشند که ملى شدن نفت ايران مىتواند راهمنايى آنان براى ملى کردن کانال سوٸز شود·۱

وزارت خارجه بريتانيا هم مطمٸن بود که "شرکت هاى عمده نفتى از تمامى مليتها٬ شرکت نفت انگليس و ايران را به مٽابه شرکتى مينگرند که نه تنها براى خود بلکه براى آنان نيز در حال مبارزه است·"۲ به نوشته اين وزارتخانه٬ يکى از مديران مهم نفتى "آن قدر تحت تاٽير تهديد منافع آمريکا به واسطه رويدادهاى ايران قرار گرفت بود که سفرى ويژه به نيويورک و واشنگتن انجام داد تا مطمٸن شود که عواقب و پيامدهاى اين موضوع کاملا درک شده است·"۳

 

1. Defence Ministry, ”Meeting with Sir William Fraser (May 23, 1951)”, FO 371/Persia 1951/34-91537.

2. Foreign Office, “Minutes of Persia Working Party,” FO 371/Persia 1951/34-91497.

3. Foreign Office, “Fraser´s Visit to the Foreign Office, “FO 371/Persia 1951/34-91533.

 

وزارت خارجه بريتانيا در گزارش خود همچنين آورده بود:

 

رٸيس هٸيت مديره شل با هدف ايجاد موضعى مشترک خواستار جسله اى مشترک با فريزر٬ رٸيس هٸيت مديره شرکت نفت انگليس و ايران و شرکت نفت عراق شده است· البته ديگر شرکتها نيز به تحولات ايران علاقمند هستند زيرا اين تحولات ممکن است بر منافع آنان در ديگر نقاط جهان٬ تاٽيرى جدى داشته باشد· از اين گذشته٬ پايان يکجانبه امتيازى پربازده٬ موضوعى جدى است که ممکن است تاٽيراتى نامطلوب بر ديگر بخشهاى غير نفتى نيترات شيلى٬ پتاس فلسطين و غيره بر جاى بگذارد· رٸيس هٸيت مديره شل به ملاقات من آمد···· او در خصوص اوضاع ايران بشدت نگران است· شرکت او سرمايه گذارى هايى در کويت و شرکت نفت عراق و همچنين سرمايه گذاريهايى گسترده در ونزوٸلا کرده است· شيخ کويت قبلا درخواست امتياز اصل ۵۰/۵۰ را مطرح کرده و دولت ونزوٸلا نيز به شکلى خطرناک به تحولات ايران توجه دارد····· شرکت هاى آمريکايى به ويژه در منطفه خليج فارس نيز وضعيتى آشفته دارند·۱

 

حتى آمريکايى ها که پيش تر منتقد شرکت نفت بودند٬ در مخالفت با ملى شدن اتفاق نظر داشتند· تورنبرگ مشاور نفتى که توسط ايران به خدمت گرفته شده بود و برغم مخالفت با موافقتنامه الحاقى٬ سرسختانه مخالف ملى شدن نفت بود· او در ياداشتى محرمانه به مصدق که به منابع بريتانيايى درز کرده بود٬ بر موضوع عدم توانايى ايران در پرداخت غرامت و فقدان دانش فنى براى اداره صنعت نفت پافشارى کرده و ريسک بالاى پيوستن ديگر شرکتها به "بلوک ضد ملى شدن" را يادآور شده بود·۲ او پس از آنکه توسط بريتانياييها براى ترک ايران تحت فشار قرار گرفت٬ عازم سفرى طولانى به آمريکاى شمالى شد و طى آن٬ ديدگاههاى خود را نه تنها براى انجمن نويسنده گان خارجى۳ و هرى لوس۴ از نشريه تايم بلکه چهره هايى با نفوذ نظير نلسون راکفلر٬ خانم روزولت٬ دين آچسون وزير امور خارجه٬ ژنرال بدل اسميت۵ رٸيس سيا٬ آلن دالس۶ رٸيس بعدى سيا٬ چين بلک۷ رٸيس بانک بين المللى٬ سامنر ولز۸ ديپلمات ارشد پيشين که درها را براى دسترسى به سناتورهاى متنفذ باز ميکرد و اورل هريمن فرماندار سابق نيويورک که چندى بعد از سوى رٸيس جمهور ترومن بعنوان رابط ويژه بين ايران و بريتانيا تعيين شد٬ تشريح کرد·۹

 

1. Foreign Office, ”Minutes (May 7, 1951),” FO 371/Persia 1951/34-91533.

2. British Residency I Bahrain, “Thornburg Memo (March 31, 1951),” FO 3717Persia 1951/34-91619.

3. Overseas Writers Forum.

4. Harry Luce

5. Walter Bedell Smith

6. Allen Dulles

7. Gene Balck

8. Sumner Welles

9. British Embassy (in Washington), June 7, 1951, FO 248/Persia 1951/34 – 31986.

 

والتر لوى۱ ديگر مشاور آمريکايى ايران نيز همين هشدارها را تکرار ميکرد· او با ادعاى "فروپاشى" صنعت نفت ايران طى شش ماه٬ تمامى مشکلات ممکن را برجسته کرد­ قدرت شرکتهاى بزرگ٬ فقدان تانکرهاى نفتى و پيچيدگى هاى فنى اداره تاسيسات نفتى· او بعنوان کارمند سابق شرکت استاندارد اويل با سفارت بريتانيا در تهران ارتباط برقرار کرده بود٬ اما آنرا از دولت ايران پنهان نگه ميداشت·۲ جرج مک گى به وزارت خارجه اطلاع داد که لوى به شرط تاييد دولت ايالات متحده با کار براى ايران موافقت کرده و دولت آمريکا نيز پس از تصويب دولت بريتانيا آنرا تاييد ميکند· او افزوده بود که "اين موضوع تحت هر شرايطى بايد از ايرانيان پنهان بماند" و اينکه لوى "قلبا به منافع ما بسيار علاقمند است·"۳ وزارت خارجه بريتانيا مطمٸن بود که لوى "۱۰۰ درصد با ماست"٬ و "نسبت به ضرورت تداوم کنترل بريتانيا بر نفت آگاه است" و حتى از تصرف هر محموله نفتى از بنادر صادر کننده نفت بعنوان "اموال به سرقت رفته" حمايت ميکند·۴

 

1. Walter Levy

2. British Embassy, July 19, 1951, FO 248/Persia 1951/34-1528

3. British Embassy (in Washington), “Telegram (May 4, 1951),” FO 371/Persia 1951/34-91530.

4. British Embassy, Agusti 20, 1951, FO 371/34-91580; Ministry of Fuel and Power, “Conversations with Mr, Walter Levy (May 23, 1951),” FO 371/Persia 1951/34-91537.

 

 

هنگامى که دولت ايران توصيه لوى عليه ملى شدن را ناديده گرفت٬ او همچنان به فعاليت خود ادامه داد اما محرمانه به سفير بريتانيا گفت که مشاوران مصدق "يک مشت احمق" هستند و تا وقتى که از "دست آنها خلاصى نباشد" هيچ کارى انجام شدنى نيست· البته بى دليل نبود که ايرانيان نسبت به پيشنهادات و توصيه هاى چنين مشاورانى احساس ترديد ميکردند·

هنرى گرادى۱ سفير آمريکا در تهران از ابتداى بحران – حتى در شرايطى که علنا نظراتى ضد بريتانيايى و به هوادارى از ايران مطرح ميکرد – در محافل خصوصى صراحتا در تقبيح ملى شدن سخن ميگفت· او به تورنبرگ گفت که مشاوران مصدق "عده اى گانگستر و تروريست هستند که به وقتش بايد به حسابشان رسيد٬ درست همانطور که حساب آن آدمها در شيکاگو را رسيديم·"۲ او در مقاله اى که بلافاصله پس از بازنشستگى او در جولاى ۱۹۵۱/تيرماه ۱۳۳۰ در نشريه ستردى ايونيگ پست۳ منتشر شد٬ استدلال کرده بود که ملى شدن "در راستاى منافع کشور" نبود زيرا ايران نميتوانست صنعت نفت را اداره و نفت بفروش برساند·" او حامى برنامه اى بود که بر اساسش ايران بصورت اسمى مسٸوليت صنعت نفت را بر عهده ميگرفت٬ اما مديريت واقعى آن در اختيار شرکتى وابسته به شرکت نفت انگليس و ايران بود·

 

1. Henry Orady

2. Max Thornburg, ”General Summary of  My Activities Concerning Persian Oil.” FO 248/Persia 1951/34-1930.

3. Saturday Evening Post.

 

 او مقصر اين "تراژدى غير ضرورى را" شرکت نفت و بريتانيا ميدانست: شرکت نفت به علت سرپيچى در توجه به معامله ۵۰/۵۰ در موافقتنامه الحاقى مقصر بود و بريتانيا هم به دليل ديدگاههايى "احمقانه" و "غير واقعى" که يادآور "عصر ويکتوريا" هستند و نيز شکست در "توجه به موج رو به رشد حس ناسيوناليستى – استقلال طلبانه در کشورهاى مستعمره يا نيمه مستعمره نظير ايران·" درادامه مقاله٬ مصدق بعنوان فردى توصيف شده که ۹۵ درصد از حمايت کشور را در دست دارد"٬ "مردى برخوردار از هوش٬ زيرکى و تحصيلات بالا و در واقع يک جنتلمن ايرانى با فرهنگ·" گرادى نوشته که: "او (مصدق) براى من يادآور مهاتما گاندى مرحوم است· او پىرمردى با جٽه اى نحيف اما اراده اى آهنين و شور و اشتياق کافى براى امرى است که از نظر او به نفع مردم کشور است·" اين نوشته با متهم کردن بريتانيا به تلاش براى وارد کردن آمريکايى ها به برنامه ساقط کردن مصدق به پايان رسيده است· گرادى نوشته که "موضوع نياز اقتصادى فقرا و اينکه فشارهاى اقتصادى باعٽ سقوط آنان ميشود را آنقدر شنيده ام که کاملا تکرارى شده اند·" او دولت آمريکا را بطور ضمنى به دليل ايفاى نقش در تعيين سرنوشت رزم آرا به واسطه عدم اعطاى کمکهاى مالى سخاوتمندانه به او در شرايط نياز اقتصادى٬ مقصر دانست·۱ شرکت نفت انگليس و ايران٬ از بولارد سفير پيشين بريتانيا براى ورود به بحٽ با گرادى دعوت کرد· بولارد در پاسخ گفت که مقاله گرادى گرچه داراى اهميت است٬ اما از جهات مختلف تعبيرى نادرست از اوضاع اراٸه کرده است· از نظر بولارد٬ مصدق در پى معامله اى بهتر نبود بلکه خدا نکند٬ چشمتان روز بد نبيند – بدنبال "بيطرف کردن" ايران در جنگ سرد بود· پيشنهاد اوليه شرکت نفت بسيار سخاوتمندانه بود٬ سخاوتمندانه تر از معامله ۵۰/۵۰· زيرا جبران خسارات را در سالهايى که سودآورى شرکت کاهش ميافت تضمين ميکرد· شرکت نفت گامهايى قابل ملاحظه براى ايرانى کردن کارکنان برداشته بود· مذاکره با مصدق "کار بيهوده اى" بود زيرا او هيچ علاقه اى به مصالحه نداشت· به اعتقاد او "چيزى که ايران به آن نياز داشت٬ نه پول بلکه رويارويى با واقعيات و بازگشت به کار بجاى نشستن و شکايت کردن بود· بولارد پس از گريزى طولانى و نامربوط به تاريخ قرن نوزدهم ايران به اين جمع بندى رسيده که ايران بايد براى حفظ استقلالش از هجوم روسيه تزارى و شوروى٬ شکرگزار بريتانيا باشد·۲

 

1. AIOC, ”Grady´s Article,” BP/Persia 1951/106249

2. Reader Bullard, “Oil Crisis in Iran,” BP/Persia 1951/106249.

 

بولارد که در طرح پيش داورى هاى ويکتوريايى چندان خويشتندار نبود٬ اغلب ايرانيان را افرادى "بى حال"٬ "حقه باز" و "متقلب" ميدانست· او نوشته: "يرانى ها از لحاظ خلصت هاى شخصيتى بسيار شبيه هندى ها هستند· ذهن آنان به شکلى باور نکردنى پيچيده است و هرگز توضيحات بديهى هر کنشى٬ هر چند ساده و صريح را نميپذيرد·"۱

کشاکش هاى لفظى بين ديپلماتهاى آمريکايى و بريتانيايى اين تصور نادرست را بر جاى گذاشت که ايالات متحده آمريکا با جنبش ملى شدن نفت ايران همدلى دارد· طرز برخورد آمريکا با مصدق و موضوع ملى شدن نفت از سوى لوى هندرسون۲ جانشين هنرى گرادى در سمت سفير آمريکا به خوبى جمع بندى شده است· هندرسون که در مهندسى کودتاى سال ۳۲ نقش داشت٬ قبلا سفير آمريکا در عراق بود و با تجربه اى قابل ملاحظه در مساٸل نفتى وارد ايران شد· او ۲ دهه درخاطراتش اذعان کرد:

 

مصدق را فردى جذاب ديدم· منظور اينست که خوش قيافه بود· او دراز و بى قواره بود· صورتى عقابى و خطوطى غم انگيز داشت که به احتمال زياد٬ همراهى طرف صحبتش را جلب ميکرد· نوعى خوش طبعى زياد و در مواردى گزنده داشت· برغم سرسختى و يک دنده بودن٬ فردى مودب و محترم براى همکارى بود· دلمان ميخواست روابط خوبى با او داشته باشيم٬ اما نه به قيمت تصويب لغو امتياز نفتى بريتانيا· به باور ما٬ چنين خلع يد و مصادره اى نميتوانست منافع اساسى ايران٬ بريتانياى کبير و يا ايالات متحده آمريکا را تامين کند· کنشهايى از اين نوع٬ اعتماد متقابلى را که لازمه رونق تجارب بىن المللى بود٬ تضعيف ميکرد···· سرانجام به اين نتيجه رسيدم که تا وقتى مصدق بر مصدر کار است٬ هيچ راه حل و مصالحه اى در زمينه مسٸله نفت امکانپذير نيست·۳

 

1. Reader Bullard, Letters from Tehran (London: Tauris, 1991), 154, 164, 174, 265.

2. Loy Henderson

3. Don North, “Interview with Loy Henderson,” Oral History Research Office (Columbia University, 1972).

 

در حالى که "کنترل" به واژه در اسناد محرمانه تبديل شده بود٬ دولتهاى بريتانيا و آمريکا و نيز شرکت نفت با دقت از کاربرد با دقت از کاربرد علنى اين کلمه پرهيز ميکردند· پروفسور چارلز عيسوى اقتصادان٬ سالها بعد در شرحى از گذشته نوشت که شرکتهاى نفتى سرسختانه بر اين نظر بودند که دانشگاهيان برج نشين لابد نميتوانند پيچيدگى و مشکلات کسب و کار آنان را درک کننس· اما هنگامى که او نوشته اى درباره صنعت [نفت] تهيه کرد٬ تنها مخالفت آنان با وى استفاده از کلمه "کنترل" بود·۱ ترجيح بيشتر آنان٬ استفاده از کلمه "مالکيت" بود· آنان شديدا با ين جمله او که "اين شرکت ها کنترل تقريبا ۹۰ درصد از توليد نفت در خارج از آمريکا و بلوک شوروى و نيز ۸۰ درصد از ظرفيت پالايش را در اختيار دارند" مخالفت کردند·۲ طى اين بحران ۲۸ ماهه سخنگويان غربى شديدا از بکارگيرى ايين واژه تابو اجتناب کردند· آنها در عوض بر آمادگى براى "سازش"٬ " حل و فصل"٬ "معامله منصفانه"٬ "دستيابى به توافق دوستانه"٬ "امضاى عادلانه" و صد البته "پذيرش اصل ملى شدن" تاکيد ورزيدند·

 

1. Charles Issawi, ”A Set of Accidents?” in Paths to the Middle East, (ed. Thomas Naff (Albany: SUNY Press, 1993), 160.

2. Charles Issawi, Oil, the Middle East, and the the World (New York Liberty Press, 1972), 16.

 

غربيها براى توضيح ناکامى مذاکرات بسادگى به "ويژگى ها و خصلتهاى ملى" بويژه با "شخصيت"مصدق متوسل ميشدند· از نظر آنها٬ ايرانيان افرادى "غير معقول"· "يکدنده"٬ "خسته کننده"٬ "کله شق"٬ "خشن"٬ "بى ٽبات"٬ "ناراضى"٬ "بى عرضه", "نادان"٬ "بيگانه هراس"٬ "بچه"٬ "بى تمايل به شناخت واقعيتها"٬ "عارف مسلک"٬ "فاقد درک عادى"٬ "احساساتى" و "فاقد محتواى سازنده" بودند· در يکى از سر مقاله هاى نيويورک تايمز آمده بود: " ايرانى آدمى است با صبر بى پايان٬ جدابيت فراوان و نجابت· اما همچنين همانگونه که ديده ايم٬ خصلت بى ٽباتى٬ احساساتى بودن و خشونت بهمنگام بر آشفتن را نيز در خود دارد·"۱ ديپلماتهاى آمريکايى و بريتانيايى ديدن فيلم "آليس در سرزمين عجايب" را بعنوان بهترىن شيوه درک ايران به يکديگر توصيه ميکردند·

شخص مصدق نيز بعنوان فردى "ناخوشايند"٬ "بطرز نوميدانه اى غير معقول"٬ "خيره سر"٬ "متعصب"٬ "وسواسى"٬"وحشى"٬ هيستريک"٬ "موعدگرا۲"٬ "نمايشى"٬ "عجيب و غريب""٬ "احساساتى"٬ "رنجور"٬ "از نظر ذهنى بى ٽبات"٬ "غير عادى"٬ "ديوانه"٬ "عوام فريب"٬ "فتنه گر"٬ "مضحک"٬ "بد پيله کله شق"٬ "پيرمرد دريا"٬ "يکجور رابينسون کروزوٸه"٬ "زن صفت"٬ و نيز "نيرنگ باز" و "شرقى" معرفى ميشد· تايم حتى پيش از اوج گيرى بحران او را "درويشى دوره گرد با مدرک دانشگاهى" توصيف کرده بود که اعلب زير شلوارى و گاهى نيز کت و شلوارهاى راه راه ميپوشد٬ "بيمارى نابودش کرده اما شور ايمانش غريب است"٬ "زخمهاى روان شناختى خورده"٬ و "تهديدگر" و محروم کننده جهان آزاد از نيازهاى عمده نفتى است· همچنين نقل قولى از يک ديپلمات بريتانيايى آمده بود که ميگفت: "ميتوانستيم معامله اى مطمٸن را با رذالت پيش ببريم٬ اما چگونه ميتوان با يک آدم متعصب درستکار معامله کرد؟"۳

فرانسيس شپرد با اجتناب از زبان ديپلماتيک٬ مصدق را فردى "حقه باز٬ مکار٬ و کاملا بى وجدان" ناميد به گفته او٬ مصدق تاٽير خوشايندى بر انسان نميگذارد· او قد نسبتا بلندى دارد٬ با پاهايى کج که آنها را همانند خرس بر روى زمين ميکشد· او شبيه اسب کالسکه و کمى هم ناشنواست·۴

 

1. ”Iran and the World”, New York Times, Agust 21, 1953.

2. Messianical

3. “Dervish in Pin-Striped Suit,” Times, June 4, 1951.

4. British Ambassador, May 21, 1951, FO 371/Persia 1951/34-91459.

 

جورج ميدلتون کاردار شپرد و سپس جانشين او٬ اندکى بيشتر از وى زبان ديپلماتيک را رعايت کرده و مصدق را فردى معرفى کرده است که داراى  "ذهنيتى متفاوت از ما" بوده و "رهبر متعصب جنبشى ناسيوناليستى است که نميتواند بين واقعيت و سايه تمايزى قاٸل شود و چنان به سايه چسبيده که گويى خود واقعيت است·"۱ ميدلتون – البته بعد از سالها – تصديق کرد که علاقه اى عميق به مصدق داشت و براى او بعنوان يک نجيب زاده بسيار متمدن احترام قاٸل بود٬ او مصدق را "يک کشاورز محافظه کار و حذاب" و "هموطن خوب از سنخ محافظه کاران انگليسى" توصيف کرد·۲ در ضمن شپرد در گزارش سالانه ۱۳۳۰/۱۹۵۱ ٬ توضيحات زير را بعنوان جمع بندى دلايل شکست مذاکرات اخير يادآور شد:

 

شکست اين مذاکرات را بايد به پاى يک نفر نوشت: دکتر مصدق· او ميهن پرستى درستکار٬ اما گمراه و اغلب کودن و غريزه مردم فريبى اش٬ سرسختى لجبازانه اش و فقدان تمام عيار ايده هاى سازنده در ذهنش باعٽ شدند پيشرفت بسوى احياى واقعا ملى و خيزش احساسات ملى که زمين ساز بقدرت رسيدن او شده بود٬ غيرممکن شود· دکتر مصدق که هيچ وقت نميخواست اشتباهى را بپذيرد يا به آن اعتراف کند٬ غرور ملى را بسوى عدم تحمل٬ احياى دينى را به سمت تعصب٬ و اشتياق به استقلال بيشتر را بسمت انزواى سرسختانه و بيگانه هراسى کشانده است· مردم ايران که به فقر عادت کرده اند٬ ممکن است در آينده بسوى رنج و فقرى بسيار بيشتر کشانده شوند·۳

 

1. George Middleton, “annual Report on Persia on for 1951,” FO 371/Persia 1951/34-98593.

2. Habib ladjevardi, “Interview with George Middleton,” The Iranian Oral History Project (Cambridge: Harvard University Press, 1993).

3. British Ambassador, “Report on Events in Persia in 1951,” FO 371/Persia 1951/34-98593.

 

براى اشاعه چنين ديدگاهى٬ وابسته مطبوعاتى بريتانيا در تهران براى همتايان خود در واشنگتن خوراکى پايدار و منظم ارسال ميکرد که "براى بى بى سى زيادى زهرآگين بود"· وابسته واشنگتن گزارش کرد که ستون نويسان نشريات آمريکايى "بخوبى از اين اطلاعات زهر آگين استفاده کردند·"۱ او به اين نکته مباهات ميکرد که حتى خودش به آنان در نوشتن برخى درباره ايران کمک کرده است·۲ مٽلا درو پيرسون پيشکسوت رٸيس روزنامه نگارى آمريکايى و از ستون نويسان واشنگتن پست٬ مقاله اى کاملا من درآوردى نوشت که بر مبنايش  حسين فاطمى – دست راست مصدق – به نادرستى به دست داستن در جراٸمى از قبيل اختلاس و ساخت و پاخت با قضات متهم شده بود· او با لحنى لفاظانه پرسيد: "آيا آمريکايى ها ميخواهند چنين فرد شيادى همچنان مغز متفکر کل بحران نفتى خاورميانه باقى بماند؟·· در نهايت تصميم گيرى درباره اينکه آيا آمريکا سهميه نفت داشته باشد يا حتى اينکه مردم آمريکا بسوى جنگ سوم جهانى ميروند يا نه٬ بدست او خواهد افتاد·"۳ استوارت آلسوپ۴ و برادرش جوزف که هر دو از ستون نويسان نيويورک هرالد تريبون بودند٬ هشدار ميدادند که "اگر آمريکا موضعى سرسختانه در اين قضىه اتخاذ نکند٬ همه مصدق هاى کوچک در ساير مناطق به ايجاد دردسر وسوسه خواهند شد·"۵ وزارت خارجه بريتانيا پس از گفت و گو با جوزف آلسوپ نوشت او هم ميگويد که مصدق فردى "نفوذناپذير در مقابل منطق" بود و بجز گوش دادن به صداى خود طى اين چهل سال هيچ کارى انجام نداده است·" او همچنين تاييد کرده بود که "تمامى عناصر تحصيلکرده و سياسى در ايران فاقد واقع گرايى و فهم هستند·"۶

 

1. British Embassy, September 4, 1951, FO 248/Persia 1951/34-1514.

2. British Embassy, August 2, 1952, FO 248/1952/34-1531.

3. Drew Pearson, “USSR Wants Long Peace Parley,” Washington Post, July 11, 1951. FO 248/Persia 1951/34-1528

بريده هايى از اىن مقاله توسط سفارت بريتانيا در واشنگتن به تهران فرستاده شد تا معلوم شود وابسته مطبوعاتى دارد کارش را انجام ميدهد

4.Stewart Alslop

5. British Embassy (in Washington), “Letter to the Foreign Office, “ FO 371/Persia 1951/34-98608.

6. Foreign Office, May 5, 1951, FO 371/Persia 1951/34-91533. 

 

 

تايم در تمجيدى کنايه آميز به مصدق لقب مرد سال داد اما او را با صفاتى نظير "خودراى"٬ "متعصب"٬ "تهديدگر"٬ "گريان"٬ "ساده" و "کاريکاتورى هولناک از يک دولت مرد" توصيف کرد· در جمع بندى مقاله آمده بود که: "در واقع پذيرش سياست از سوى ايرانيان٬ شاخصى براى سنجش ميزان نفرت از غرب٬ بويژه بريتانيا – در خاور ميانه است··· اين جادوگر پير در سرزمينى کوهستانى٬ متاسفانه مرد سال ۱۹۵۱/۱۳۳۰ است·"۱ وابسته مطبوعاتى بريتانيا در واشنگتن حتى ترغيب شده بود براى "ترساندن" افکار عمومى آمريکاييها اين شايعه را پخش کند که مصدق بوى ترياک ميدهد و در مصرف اين ماده به "وفور افراطى"۲ است· او به همکارى رسانه هاى امريکايى با بريتانيا در اين قضيه بسيار مباهات ميکرد·۳  

سفير بريتانيا در واشنگتن هم پشتيبان اين کار بود· او با نام بردن از نشريات آمريکايى لايف٬ نيويورک تايمز٬ واشنگتن پست و وال استريت جورنال٬ نوشت که اين نشريات٬ اوضاع را همانند بريتانياييها ميبينند و اينکه شرکتهاى نفتى آمريکايي در گفتگوهاى خود با وزارت خارجه اين کشور هشدار ميدادند که ناسيوناليسم ايرانى تهديدهايى جدى در برابر امتيازات آنان در سراسر جهان ايجاد کرده است·۴

 

1. ”Challenge of the East,” Time, January 7, 1951.

همچنين اين را ببنيد:

Dervish in Pin-Striped Suit,” Time, June 4, 1951.

سفارت بريتانيا در واشنگتن٬ نسخه هايى از اين دو مقاله را هم به لندن و هم به تهران فرستاد·

FO 247/Persia 1951/34-1541.

2. British Embassy (in Washington), ”Letters to the Embassy in Tehran, “FO 248/Persia 1951/34-1527.

3. British Embassy (in Washington), May 5, 1951, FO 371/Persia 1951/34-91533

4. British Ambassador (in Washington), November 26, 1951, FO 371/Persia 1951/34-91615.

 

 

 

مقامات بريتانيايى در آمريکا نيز حداکٽر تلاش خود را براى مقابله با اين مفهوم قديمى اما غالب که "بريتانياى کبير کشورى امپريالىستى با طرحهاى خودخواهانه درباره ايران است" بکار گرفته بودند·۱ آنان استدلال ميکردند که بريتانيا به انقلاب ۱۹۰۶/۱۲۸۵ [مشروطه] ايران يارى رسانده بود٬ که موافقتنامه ملغى شده ۱۹۱۹ در واقع برنامه اى هفت ساله و ۳۰ سال جلوتر از زمان خود بوده٬ که قرارداد ۱۹۳۳/۱۳۱۲ در فضايى کاملا آزاد مورد مذاکره قرار گرفته بوده و موافقتنامه الحاقى هم زيادى سخاوتمندانه بود· آنان بر اين موضوع تاکيد ميکردند که مصدق طى عمر طولانى خود هرگز زحمت بازديد از آبادان را بخود نداده است· وقتى معلوم شد فريزر طى تصدى طولانى خود بعنوان رٸيس هٸيت مديره شرکت نفت تنها يک بازديد کوتاه از ايران داشته است٬ توسل به اين دستاويز هم متوقف شد· وزير خارجه بريتانيا به همکاران سوسياليست خود در کابينه اطمينان داد که "شرکت نفت يکى از فهيم ترين کارفرمايان در خاورميانه است· مشکل واقعى در اين قضيه٬ دولت ايران و طبقه زميندار ٽروتمند هستند که در بکار بستن حق امتياز بالاى نفتى در راه توسعه اقتصادى ناتوان بوده اند·۲

البته نشريات بريتانيايى از جمله مدعيان روشنفکرى هم در تحقير و دستکم گرفتن مصدق از آمريکاييها پيشى گرفتند· نشريه آبزرور٬ او را "متعصب تباهى ناپذير"٬ "پيرمرد گيج٬ اما احساساتى و سرسخت در برابر مباحٽ عقلى و مصلحت انديشى" و "سياستمدارى متحير٬ کوته بين و داراى فقط يک ايده سياسى در آن کله بزرگ"۳ توصيف کرد و عناوينى مانند "فرانکشتاين تراژيک"٬ "روبسپير سالخورده" و احتمالا "کرنسکى شکست خورده" به او داد·

 

1. Foreign Office, ”Telegram From Tehran to Washington,” FO 371/Persia 1951/34-91530.

2. Foreign Minister, “Letter to Webb (October 10, 1951),” FO 371/Persia 1951/34-9160.

3. “Profile of Mohammad Moussadek,” Observer, May 20, 1951

 

در اين زمينه تايمز لندن هم دست کمى نداشت: "او به معناى معمول کلمه٬ مردى شجاع نيست بلکه ترسو است· فقط وقتى که احساسات بقدر کافى برانگيخته شود و نيز هنگامى که براى ايرانيان سخن بگويد٬ ميتواند شجاع باشد٬ او جسارت و پرواى يک شهيد را دارد که با بى ٽباتى عصبى٬ دچار پريشانى شده و در نتيجه برخوردارى از اين خصلت٬ اشکش هم درميايد·"۱ در سلسله اى از مقالات بدون نام – احتمالا نوشته پروفسور لمبتون نامى – کل بحران بر اساس "خصلت ايرانى" و "ميل باطنى به مقصر دانستن ديگران در کمبودهاى خود" توضيح داده شد· در مقاله ادعا شده بود که تضادهاى داخلى بين فقير و غنى٬ زميندار دهقان٬ شهر و روستا٬ پايتخت و استانها – منجر به آنشد که ايرانيان دشمنى و کينه خود را بسوى "دشمنان فرضى" بويژه بريتانيا و شرکت نفت فراافکنى کنند·۲ به ادعاى اين مقالات٬ "نظم قديمى به دليل حماقت٬ حرص و طمع و نبود عقل سليم در طبقه حاکم در آستانه فروپاشى بود·" خلاصه اينکه بحران با شکايات و نارضايتى هاى واقعى عليه شرکت نفت ارتباط چندانى نداشت بلکه برعکس٬ با خواست "طبقه حاکم" براى پيدا کردن "سپرهاى بلا" خارجى و "بيرونى خواندن و درو کردن نارضايتى داخلى از استٽمارى که خودشان اغلب در آن نقش دارند و نيز دارند و نيز سوء مديريتى که گاهى از آن سود ميبرند" بيشتر هماهنگ بود· نشريه محافظه کار تايمز براى توضيح مجموعه بحران به آسانى به تحليل مارکسيستى طبقه متوسل ميشد· سردبيران اين نشريه احتمالا طنز قضيه را نگرفته بودند· چنين توضيحاتى حتى در شرايطى که متحد عمده بريتانيا در ايران دقيقا در حال اجراى همان استٽمار طبقاتى بود٬ به تکيه کلام داٸمى [اين نشريات] تبديل شد· به محض فوران بحران٬ سفارت بريتانيا در تهران از بى بى سى در لندن خواست تا مدت برنامه فارسى خود را دو برابر کند و خبرنگار تهرانش را هم که گرايشى به همکارى نداشت٬ با فردى ديگر جايگزين کند·

 

1. Special Correspondent, ”Persia´s Present Leaders,” The Times, August 22, 1951.

2. Special Correspondent, “The Crisis in Persia: Internal Issues Behind the Oil Demands,” The Times, March 22, 1951; “Persia´s Oil Claim: Motives Behind the Demand for Nationalization,” The Times, May 23, 1951.

 

همچنين از بى بى سى خواسته شد که نام پروفسور ساتون وابسته مطبوعاتى سابق را که اکنون به معتقد صريح شرکت نفت تبديل شده بود٬ در فهرست سياه خود قرار دهد·۱ او طى سالهاى بعدى نيز به دليل ديدگاههاى "ضد بريتانيا٬ ضد استعمارى و ضد شاه خود" در فهرست سياه باقى ماند·۲ حتى کتاب نفت ايران او که تا امروز از بهترين بررسيهاى انجام شده در اين زمينه بشمار ميايد٬ براى يافتن ناشر در بريتانيا با مشکل روبرو شد بود·۳ بى بى سى با راه انداختن جنگى "تبليغاتى" با اشتياق به طرح اين مسٸله پرداخت که چگونه ملى شدن نفت بشکل گريزناپذيرى باعٽ فقير شدن کشور ميشود: تصرف پالايشگاه٬ قدرت گرفتن افراد بى صلاحيت٬ ترساندن تکنسينها٬ از بين رفتن امتيازهاى ضرورى وهدايت درآمدهاى نفتى به جيب مقامات فاسد دولتى در اين راستا مطرح ميشدند·۴ هنگامى که روزنامه ها و نشريات از اين خط مشى رسمى منحرف ميشدند٬ وزارت خارجه بريتانيا به نحوى موٽر اظهار شکايت ميکرد٬ به ويژه هنگامى که آنان به موضوع نفوذ "لابى نفتى" به دورن وزارت امور خارجه اشاره ميکردند·۵

شپرد سفير بريتانيا درتهران٬ طى سندى طولانى تحت عنوان "مقايسه اى عمومى بين ناسيوناليسم آسيايى و ايرانى" تلاش کرد تا بين اين دو تمايز قاٸل شود·۶ به اعتقاد او٬ ناسيوناليسم ايرانى "فاقد اصالت" و "توانايى سازنده" است و فرصت قرار گرفتن تحت حاکميت استعمارى را از دست داه و اکنون به کمک شديد··· شايد يک اشغال خارجى ۲۰ ساله مانند هاٸيتى نيازمند است·"

 

1. British Ambassador, August 5, 1951, FO 371/Persia 1951/34-91548.

2. Foreign Office, “Notes on Professor Elwell-Sutton”, FO 371/Persia 1957/34-127074.

3. L. P. Elewll-Sutton, Persia Oil: A Atudy in Power Politics (London: Lawrence and Wishart, 1955).

4. Foreign Office,”Propaganda Line,” FO 248/Persia 1951/34-1527.

5. Foreign Office, “Notes on the Daily Telegraph and Observer,” FO 371/Persia 1953/34 104177.

6. British Ambassador, “A Comparison Between Persian and Asian Nationalism in General,” FO 371/Persia 1951/34-91464.

 

نکته آخر٬ آشکارا براى مخاطبان آمريکايى در اين معرکه بيان شده بود· او ايران را به "مردى که به خوبى ميداند بايد به دندانپزشک مراجعه کند اما از آن ترسيده و از هر کس ديگرى که بگويد دندان تان دچار مشکل است نيز آزرده خاطر ميشود" تشبيه کرده بود· اين سند چاپ شد و بشکلى گسترده در سفارتخانه هاى بريتانيا در سراسر جهان توزيع شد· شپرد در ياداشتهاى ديگر هم استدلال ميکرد که مصدق مردى "آشکارا پريشان حال" است زيرا از لقب "عاليجناب" پرهيز کرده و از خودروى وزارتى استفاده نميکند· همچنين بعنوان نکته به اين اشاره شده بود که مصدق "دخترى دارد که در يک آسايشگاه روانى در سوٸيس به سر ميبرد·"۱ ديگر اسناد وزارت خارجه بريتانيا نيز بسادگى به چنين خصلت سازيهايى متوسل شده اند· در يکى از اين موارد آشکارا آمده است که:

 

اکٽر ايرانيان درونگرا هستند· از قوه تخيل نيرومندى برخودارند و بطور طبيعى بسوى جنبه هاى دلخوش کننده و مطلوب امور روى ميکنند· دوستدار شعر و مباحٽه اند و بويژه به بحٽ درباره افکار انتزاعى رغبت فراوان دارند· آنها بشدت احساساتى اند و خيلى زود به هيجان ميايند· اما همواره از آزمون تخيل در برابر واقعيت و به زير کشاندن احساسات در برابر منطق عاجزند· آنان عقل سليم ندارند و از قابليت تمايز بين احساسات و واقعيات محرومند· تمايل مشهورى که به دورغ از خود نشان ميدهند٬ بيشتر ناشى از بى اعتنايى آنان به درک حقيقت است٬ نه انتخاب تعمدى دروغ· اين وفور تخيل و بى اعتنايى به واقعيات به ناتوانى آنها در درک آگاهانه جزٸيات انجاميده است· آنها اغلب اوقات دنيا را به کام خود نميبينند و به تن پرورى فرو ميروند و مقاومت نميکنند· اين تمايل٬ بر اٽر باور به قضا و قدر در دين آنان حتى تشديد شده است· آنها بطورى افراطى فردگرا هستند و انگيزه اين فردگرايى نيز بيش تر مربوط به سود فردى و شخصى است٬ نه گرايش پسنديده در انجام امور بدست خود و بدون درخواست کمک از ديگران· عطش سود شخصى در اغلب طبقات جامعه ديده ميشود و آنها آماده اند که براى پول٬ هر کارى انجام دهند· آنان به ضعف وجدان اجتماعى دچارند و آمادگى پذيرش مسٸوليت به منظور تامين منافع اجتماعى را ندارند· آنان مغرور و خودپسند هستند و به هيچ عنوان اذعان نميکنند که ممکن است اشتباه کرده باشند· آنها پيوسته آماده اند که ديگران را مقصر بدانند·۲   

 

1. British Ambassador, ”Comments to the Foreign Office,” FO 371/Persian 1951/34-91459.

2. British Ambassador, “The Social and Political Scence,” FO 371/Persia 1951/-91460.

     

در ياد داشت ديگرى با عنوان "خصلت ايرانى" اين گونه قضاوت شده است:

 

ايرانيان ظاهرى از تمدن غربى را به نمايش ميگذارند٬ اما خصوصيات آنها ريشه در تاريخ طولانى حاکميت استبدادى و پيشينه اسلامى آنان دارد· از ميان اين خصوصيات عمده ميتوان به غرور پرشور که در مواردى به تکبر گسترده تبديل ميشود٬ هوشمندى شديد٬ حاضر جوابى٬ شوخ طبعى بالا و اشتياقى براى گفت و گوهاى عالمانه٬ رياکارى بدون شرمندگى٬ نگاه تقديرگرايانه به زندگى و بى تفاوتى نسبت به درد و رنج٬ و طبع دوستانه

و ميهمان نوازانه آنها اشاره کرد٬ ايرانى معمولى٬ فردى مغرور٬ بى انظباط٬ مشتاق وعده دادن چيزى که قادر به انجامش نيست يا قصد انجامش را ندارد٬ اهل تعلل و طفره روى و فاقد پشتکار و انرژى است· از همه مهمتر اين که او عاشق دسىيسه است و به سادگى کلى گويى٬ لفاظى و فريبکارى را در شرايطى که حتى امکان بسيار اندکى از منفعت فردى وجود داشته باشد٬ به کار ميگيرد· ايرانى به هنگام صحبت٬ دروغگويى تمام عيار است٬ اما انتظار باور کردن نيز از طرف متقابل ندارد·۱

 

اينگونه حملات شديد فرهنگى را نبايد علت ريشه اى ناکامى در مذاکرات تلقى کرد و اين در حالى است که در مطالعات فرهنگى٬ وسوسه باور به اىن مسٸله وجود دارد· اين موارد را بيش تر بايد از تبعات جنبى اين شکست دانست· ريشه اساسى قضيه در واقع سرپيچى بريتانيا از دست کشيدن از کنترل توليد نفت و همچنين عزم ايران براى در اختيار گرفتن کنترل همين محصول بود· به بيانى ديگر٬ بن بست موجود در اين ميان نه به دليل پيشداوريهاى نژادى يا فرهنگ بلکه به علت برخورد اقتصادى بين ناسيوناليسم احيا شده و امپرياليسم از مد افتاده بوجود آمده بود·

حمله بى امان تبليغاتى آنقدر موٽر بود که حتى تاريخدانان امروزى نيز پس از گذشت ۶۰ سال اين ادعا را طوطى وار تکرار ميکنند که بريتانيا تمايل زيادى به حل و فصل منصفانه قضيه داشت و ايالات متحده آمريکا نيز راه حلهاى متعددى را براى حل و فصل اختلاف پيشنهاد کرده بود· دانيل يرگين٬ پيش کسوت تجارت و نويسنده کتاب جايزه مستقيما تقصير اصلى را برگردان ايرانيان – "وسواس ها"٬ "حرکات نمايشى"٬ "توهمات"٬ احساسات "اغراق آميز"٬ "خشن" و "افراطى" آنها و "نفرت توطٸه انديشانه" آنها نسبت به بريتانيا و سياست آليس در سرزمين عجايبى آنان مياندازند·۲

 

1. Persian Oil Working Party, ”The Persian Character,” FO 371/Persia Chracter,” FO 371/Persia 1951/34-91539.

2. Daniel Yergin, The Prize: The Epic Quest for Oil, Money, and Power (New York: Simon & Schuster, 1991), 450-78, 583.

 

در بخشى طولانى از کتاب او درباره ايران٬ از پيژامه ها و دماغ دراز "مصى پير" (مصدق) هم صحبت شده اما حتى پاى اشاره اى گذرا به کلمه ممنوعه "کنترل" هم به ميان نيامده است· اين در حالى است که عنوان فرعى اين کتاب "جست و جوى حماسى براى نفت٬ پول و قدرت" بوده است· اين قصور و ناديده گرفتن به مراتب شگفت انگيز است زيرا او مدعى است که بسيارى از نقاط عطف در تاريخ اخير جهان – از جمله حمله آلمان به روسيه و هجوم سراسرى ژاپن به منطقه اقيانوس آرام جنوبى در جنگ جهانى و نيز ظهور اوپک در دهه ۱۳۵۰/۱۹۷۰ همگى ناشى از اشتياق به کنترل بر توليدات نفت بوده اند· او اذعان ميکند که "اعضاى اوپک صرفا در پى جمع آورى ماليات نبودند· موضوع نفت براى اوپک فقط مربوط به کسب رانتهاى بيشتر نبود· موضوع مهمتر براى صادر کننده گان نفت٬ حاکميت بر منافع طبيعى خودشان بود· هر چيز ديگرى ميبايستى در مقايسه با آن هدف مورد سنجش و ارزيابى قرار ميگرفت·" اما يرگين دقيقا از تصديق اين موضوع که مصدق و ايران نيز همين هدف – يعنى کنترل بر منابع طبيعى خود – را در سر داشتند٬ پرهيز کرده است·

برى روبين٬ يکى از کارشناسان مهم در زمينه روابط آمريکا و ايران٬ مدعى است که بريتانيا و ايالات متحده آمريکا "ملى شدن را پذيرفته بودند"٬ اما آمريکا موضعى "بيطرفانه" با "اندک گرايشى بسوى ايران" داشت· او همچنين ميگويد که مذاکرات بدليل "ناتوانى مصدق در مصالحه" شکست خورد· روبين تاکيد دارد که مصدق ميترسيد هوادارنش به اصطلاح تکه تکه اش کنند و به همين خاطر٬ خود را ناتوان از سازش ميديد·"۱ او کتابش را "پوشيده از نيت خير: تجربه آمريکاييها در ايران۲" ناميد· پيتر آورى پروفسور مطالعات شرقى دانشگاه کمبريج٬ مصدق را کودکى بهانه گير و مغرور از کشاندن جهان به آستانه بحرانى بزرگ و بين المللى ميدانست· عنوان فصلى که او در زمينه اين بحران نوشت٬ "يک مرد چه ميتواند بکند؟"۳ بود·

 

1. Barry Rubin, Pavel With Good Intentions: The American Experience in Iran (New York, Oxford University Press, 1980), 57-67.

2. Pavel with Good Intentions: The American Experience in Iran.

3. Peter Avery, Modern Iran (London: Ernest Benn, 1965), 416-39. 

 

 

رضا شيخ الاسلامى استاد مطالعات ايران در آکسفورد نيز عملا بازتاب دهنده ديدگاههاى غربى بوده که سياستگذاران بريتانيايى و آمريکايى را افرادى معقول٬ عملگرا و خونسرد و از سوى ديگر٬ مصدق را فردى لوس٬ نامتعادل٬ خودسر٬ پيش بينى ناپذير٬ ناسپاس و از همه٬ مهمتر ديکتاتور توصيف کرده اند·۱ براى غربيها٬ هيچ چيزى خوشايندنتر از تاکيد و تصديق ديدگاههايشان توسط افرادى بومى نيست٬ شيرين هانتر در کتاب جديدى با عنوان آينده اسلام و غرب ادعا ميکند که مصدق بدليل "سرپيچى سرسختانه در پذيرش مصالحه" با "شکست" روبرو شد·۲ شگفت آور نيست که رونالد فرى ير تاريخ نگار رسمى شرکت نفت برتيش پتروليوم ميگويد که مذاکرات بدليل "غير قابل اعتماد بودن" مصدق و "ژن موجود در بدنه سياسى ايران" با شکست روبرو شد·۳

حتى نويسنده گان همدل نيز اين نوع تحليلها را پذيرفته اند· سام فال پس از اذعان به اىنکه مصدق داراى شهرت مردمى بوده٬ شرکت نفت خساست بخرج داده٬ و آمريکا نيز مانند بريتانيا نگران ملى شدن واقعى بوده٬ تحليل خود را با اين ادعا بپايان ميبرد که مصدق سقوط کرد چون بر خلاف گاندى فردى "غير منطقى" بود·۴ جرج مک گى٬ معمار معامله کمتر شناخته شده ى مورد قبول مصدق که از سوى آنتونى ايدن۵ رد شده بود٬ "افسانه ايران" را با نقلى از دين آچسون بپايان ميبرد مبنى بر اينکه مصدق "باد کاشت و طوفان درو کرد٬ چون يک ايرانى متمول٬ مرتجع و داراى ذهن فٸودالى بود که تحت نفرت ارتجاعى از بريتانيا قرار داشت·"۶

 

1. Cyrus Arjani (Pseudonym), ”Review of Musaddiq, Iranian Nationalism and Oil,” ed. James Bill and Roger Louis, Bullentin of the the British Journal of Middle Eastern Studies Hunter, 16, no. 2 (1989), 207-12

2. Sireen Hunter, The Future of Islam and the West: Clash of Civilization or Peaceful Coexistence (London: Praeger, 1996), 137.

3. Ronald Ferrier, “Review of Homa Katouzian´s Mussadiq and the Struggle for Power in Iran, “Bulletin of the School of Criental and Africa Atudies, 55. Paret 2 (1992), 340-42

4. Falle, My Lucky Life, 75.

5. Antony Eden.

6. Mcghee, Envoy to the Middle World, 400

 

۵۰ سال بعد٬ نيويورک تايمز به هنگام افشاى سند موسوم به ويلبر-سيا۱ نوشت: "مصدق٬ زندانى ناسيوناليسم خود بوده و بر اين اساس٬ ناتوان از رسيدن به توافقنامه نفتى·"۲ مارک گازيوروسکى که با بسيارى از افراد آگاه مرتبط با کودتا مصاحبه کرده است٬ بر روى اين موضوع اصرار دارد که بريتانيا ملى شدن را پذيرفته و آمريکا نيز مصالحه معقولى را مطرح کرده بود٬ اما مصدق تمامى آنها را رد کرد·۳ استيفن کينزر نويسنده اٽرى تمجيد آميز از مصدق٬ زيربناى توصيف مبالغه آميز خود را با اين ادعا محکم ميکند که مذاکرات نفتى سرانجام به دليل "آرمان شيعى مصدق در پيگيرى عدالت حتى تا نقطه شهادت" به بن بست رسيد·۴ به بيانى ديگر٬ تقصير عمده اين جريان٬ نه بر عهده غرب بلکه بر گردن ايران بوده است·

تعجبى ندارد که نوستالژى پس از انقلاب براى "روزهاى طلايى گذشته" بسوى تقويت چنين تفسيرهايى گرايش دارد· مٽلا فرح ديبا ملکه سابق ايران در  خاطرات اخير خود مدعى ميشود که مذاکرات به دليل "سرسختى" و "عدم پذيرش پيشنهادات بريتانيا" از سوى مصدق شکست خورد·۵

 

1. Cia- Wilber

2. Elina Sciolino, ”Mossadegh: Eccontric Nationalism Begets Stange History.” New York Times, April 16, 2000.

3. Mark Gasiorowiski, The Truth About the 1953 Coup,” Le Monde Diplomatiqe, October 17, 2000; “The 1953 Coup Revisited,” (Papaers Presented to the Center for Iranian Reseacher and Analysis).

4. Stphen Kinzer, All the King´s Men:The Hidden Story of the CIA´s Coup in Iran (New York: Wiley, 2003), 106.

5. Farah Pahlavi, An Enduring Love: My Life with the Shah (New York: Hyperion, 1987), 46-47.

 

عباس ميلانى نويسنده زندگينامه تمجيد آميزى از شاه نيز به کنايه ميگويد مصدق مهمترين مانع دستيابى به هر گونه راه حل بود زيرا ترومن پيشتر به اين جمع بندى رسيده بود که ملى شدن٬ نتيجه اى کاملا مسلم است·"۱ غلامرضا افخمى نويسنده کتاب تمجيد آميز ديگرى از زندگى شاه قاطعانه مدعى ميشود که چرچيل و ترومن ملى شدن را پذيرفته بودند٬ اما "بيگانه هراسى" ايرانيان مانع از توافق بر سر اين مسٸله شد·۲ اما جزٸيات مذاکرات پشت صحنه – همانگونه که در اين بخش اراٸه شده است – حاکى از آنست که نه بريتانيا و نه ايالات متحده آمريکا تمايلى به عقب نشينى از موضوع دشوار ملى شدن را نداشتند· آنان بزرگترين مانع اين کار بودند٬ نه ايران· بررسى دقيق جزٸيات تفصيلى٬ شيطنت ها را نمايان ميکند·

 

1. Abbas Milani, The Shah (New York: Palgrave Macmillan, 2011), 145.

2. Gholam Reza Afkhami, The life and Times of the Sahah (Berkely: University of California Press, 2009), 145.   

 

 

 

کودتا

۲۸ مرداد٬ سازمان سيا و ريشه هاى روابط ايران و آمريکا در عصر مدرن

 

ترجمه محمد ابراهيم فاتح

 

باز نويس: پيام پرتوى

 

ديوان لاهه (خرداد- تير ۱۳۳۰)

 

در دست گرفتن کنترل تاسيسات نفتى موجب شد تا دولت بريتانيا شکايتى رسمى عليه ايران در ديوان بين المللى دادگسترى لاهه – که پيشتر بعنوان دادگاه جهانى شهرت داشت – مطرح کند· ديوان که از سوى جامعه ملل و بلافاصله پس از جنگ اول جهانى تاسيس شده بود٬ پس از جنگ دوم جهانى به مهمترين سازمان قضايى ملل متحد تبديل شد·

دعوى بريتانيا در گزارشى ۳۷ صفحه اى با عنوان "قضيه شرکت  نفت ايران و انگليس" تشريح شد·۱ در اين گزارش اذعان شده بود که ايران بعنوان کشورى داراى حاکميت مستقل٬ از حق ملى کردن بخشهاى مختلف اقتصادى برخوردار بوده٬ اما در اين قضيه در سه زمينه عمده معيارهاى بين المللى را نقض کرده است·

 

1. U. K. Government, ”Anglo- Iranian Oil Company Case,” FO 371/Persia 1951/34-91604.

 

نخست٬ قراردادى بين المللى – يعنى موافقنامه الحاقى ۱۹۳۳/۱۳۱۲ را که طبق مقررات امضاء شده – و در آن قيد شده که يکى از طرفين تحت هيچ شرايطى نميتواند آنرا نقض کند٬ بطور يکجانبه لغو کرده است· اين در حالى است که اگر هيچيک از طرفين شکايتى نسبت به مفاد آن داشت٬ ميبايستى آنرا به داورى و بازبينى ارجاع ميداد نه اينکه آنرا فسخ کند· مورد نقض دوم اين بود که ايران فقط اموال و داراييهاى بريتانيايى را "هدف گرفته" و نسبت به آن "تبعيض قاٸل شده" است· مورد سوم اينکه در اراٸه "غرامت عادلانه" کوتاهى شده است· دولت بريتانيا در يادداشتهايى ديگر عنوان کرد که منظور از "غرامت عادلانه" مجموع سودهاى مورد انتظار براى مدت زمان قرارداد بود· از آنجا که از مدت اجراى قرارداد ۱۹۳۳/۱۳۱۲ ٬ ۴۲ سال ديگر باقى مانده بود و سود خالص عايدى بريتانيا در سالهاى ۱۹۴۹-۵۰/۱۳۲۸/۲۹ نيز حدود ۳/۴۸ ميليون پوند بود٬ بنابراين رقم درخواستى بالغ بر مبلغ هنگفت ۲۰۲۸ ميليون پوند ميشد· وزارت خارجه بريتانيا بعدها بطور محرمانه تصديق کرد که در اين خصوص٬ رقمى "نجومى" را درخواست کرد تا ايران نتواند از عهده پرداخت آن برآيد و مجبور به چشم پوشى از کنترل "عمليات و فعاليتها" و "فروش نفت در بازار جهانى" شود·۱ تاريخ نگاران بحران نفتى تمايل داشتند اين موضوع را بعنوان مسٸله اى نه چندان با اهميت٬ ناديده بگيرند·

 

1. Foreign Office, ”An Account of American Ambassador´s Visit (January 1, 1953),” FO 371/Persia 1952/34-98647.

 

در اين گزارش به موضوع حق دولت بريتانيا در زمينه نمايندگى و وکالت از شرکت نفت نيز اشاره شده بود· زيرا عملا اين دولت "پشتيبان ديپلماتيک شهروندان" خود محسوب شده و همانند دولت ايران در موافقتنامه ۱۹۳۳/۱۳۱۲ يکى از طرفين بشمار ميامده است· افزون بر اين٬ بريتانيا اين بحٽ را به پيش کشيد که ديوان بين المللى دادگسترى در اين قضيه از صلاحيت رسيدگى برخوردار است زيرا بعنوان نماينده و گزارشگر جامعه ملل در مذاکرات سال ۱۳۱۲/۱۹۳۳ حضور داشته است و سوى ديگر قضيه حکم اين است که موافقتنامه ۱۳۱۲/۱۹۳۳ ٬ دولت بريتانيا را هم مٽل شرکت نفت وارد قضيه کرده است· در يادداشتى محرمانه نيز آمده بود: "نميتوانيم اين استدلال را که قضيه به حکومت اعليحضرت ارتباط ندارد بپذيريم··· صنعت نفت داراى اهميتى اساسى براى حکومت اعليحضرت است٬ نه تنها بعنوان منبع عمده درآمدى٬ بلکه بعنوان راه تامين منابع لازم براى توسعه اقتصادى دولت· افزون بر اين٬ براى اقتصاد بريتانيا و بطور کلى جهان آزاد٬ اهميتى فوق العاده دارد·"۱

دولت بريتانيا افزون بر مباحٽ حقوقى٬ مبارزه اى تبليغاتى را نيز آغاز کرد· به ادعاى دولت بريتانيا٬ شرکت "منابع هنگفتى" را براى تبديل "بيابانها به شهر" سرمايه گذارى کرده بود· همچنين به اراده خودش الحاقيه هايى سخاوتمندانه را در موافقتنامه ۱۹۳۳/۱۳۱۲ پيشنهاد کرده بود و اگر اين پيشنهادها مورد پذيرش قرار ميگرفتند٬ مشکلات مالى کشور برطرف ميشد· شرکت بشکل "داوطلبانه" بنادر بزرگ٬ تاسيسات و شهرهاى مختلفى سازخته بود و خطوط مختلف انتقال لوله هاى نفتى و راه ايجاد کرده بود٬ و صدها واحد مسکونى٬ درمانگاه٬ پل٬ مدرسه٬ استاديوم و زمين فوتبال احداٽ کرده بود·۲ ناگفته نماند که در اين مبارزه تبليغاتى٬ موضوع احداٽ استخرهاى شنا از قلم افتاده بود· در اين فهرست آمده بود که شرکت در سالهاى بىن ۱۹۳۴/۱۳۱۳ و ۱۹۵۰/۱۳۲۹ ٬ تعداد کارکنان ايرانى را افزايش داده و شمار کارکنان ارشد ايرانى را از ۲۵ به ۹۴۱ نفر٬ کارکنان ايرانى رده پايين را از ۷۰۲ به ۴۵۴۹ نفر و شمار پيشه وران را از ۱۷۵۹ به ۱۷۳۸۰ نفر افزايش داده است· همچنين بر اين نکته پافشارى شد که فقط بخاطر "ناسيوناليست هاى خشن" بود که موافقتنامه منصفانه الحاقى به امضاء نرسيد·

 

1. Foreign Office, ”HMG´s Ambassador´s Notes (April 1951),” FO 371/Persia 1951/34-91615.

2. Foreign Office, ”General Measures Voluntarity Taken by AIOC (1951),” FO 371/Persia 1951/34-91538.

 

در مقابل دولت ايران پاسخ داد که ديوان در اين قضيه فاقد صلاحيت است زيرا مناقشه کنونى عملا بين دو دولت نبود بلکه بين يک دولت داراى حاکميت مستقل و يک شرکت خصوصى بود· بر اساس اين استدلال٬ ايران بعنوان کشورى مستقل حق داشت بدون اجازه گرفتن از سازمانى بين المللى٬ منافع خود را ملى کند· همچنين پيشنهاد "غرامت منصفانه" نيز اينجا تکرار شد· دولت ايران همچنين بيان داشت که موافقتنامه ۱۹۳۳/۱۳۱۲ بى اعتبار است زيرا به ايران تحميل شده بود و در زمان انعقادش٬ ايران تحت سلطه حکومتى ديکتاتورى قرار داشت و تازه خود شرکت نيز از گردن نهادن به موافقتنامه اى مشابه خوددارى کرده بود· شرکت در ارتقاى ايرانيان به مناصب ارشد کوتاهى کرده بود٬ حسابها و دفاتر مالى را در اختيار مقامات ايران قرار نميداد و از دخالت در امور داخلى ايران دست بر نميداشت· دولت ايران نيز جنگ تبليغاتى خود را با طرح اتهاماتى نظير استٽمار کشور از سوى شرکت٬ دفتردارى [مالى] دوگانه٬ سوء رفتار با نيروهاى بومى و در پيش گرفتن رفتارى از نوع رفتارهاى قدرتى استعمارى عليه شرکت کليد زد·

ديوان لاهه بى درنگ حکمى موقت و سريع صادر کرده و پيشنهاد داد تا دستيابى به حکم نهايى٬ فعاليتهاى شرکت نفت در ايران تحت سرپرستى هٸيتى پنج نفره – دو نفر از سوى دولتهاى ايران و بريتانيا و نفر پنجم از سوى يک دولت ٽالٽ – اداره شود· بريتانيا بلافاصله پذيرفت٬ اما ايران با اين توضيح که چنين حکمى ناقض حاکميت ملى و قانون ملى شدن نفت است٬ از پذيرش آن امتناع و اعلام کرد که حکم صادره٬ شرکت نفت سابق را به "شکلى تازه" به ايران بازميگرداند· عملا نيز ۱۳ ماه بعد در تيرماه ۱۳۳۱ هنگامى که ديوان بين المللى حکم نهايى خود را صادر کرد٬ مفاد حکم صريحا به نفع ايران بود· مطابق با راى اکٽريت – ۹ راى مخالف در برابر ۵ راى موافق – که يک قاضى بريتانيايى نيز در آن رايى همراه با اکٽريت داده بود- حکم به اين شرح اعلام شد که رسيدگى به اين قضيه در صلاحيت ديوان نيست زيرا مناقشه بين دو دولت را در برنميگيرد· ديوان همچنين با نظر مصدق موافقت کرد که اين موضوع مناقشه اى داخلى بين يک شرکت خصوصى و يک دولت مستقل است· ظاهرا آن افراد "احمق" تهران در قضيه حقوقى خود در ديوان بين المللى دادگسترى پيروز شده بودند·

در گير و دار بحٽ و جدل دو کشور در لاهه٬ بريتانيا اقدامات سنگين ديگرى را در دست اجرا داشت· شرکت نفت٬ فعاليت در ايران را "تعطيل" اعلام کرد و از اکٽر کارکنان خود خواست تا کناره گيرى کنند· همچنين براى بازداشتن کسانى که ميخواستند براى شرکت ملى نفت ايران کار کنند٬ به آنان هشدار داد که حقوق آنان قابل تبديل به پوند استرلينگ نخواهد بود· با گذشت ۶ هفته از بالا رفتن پرچم ايران بر فراز دفاتر شرکت نفت انگليس و ايران٬ ۲۰۹۴ اروپايى – کل پرسنل انگليسى همراه با ۱۶۵۳ پاکستانى و هندى – با بوق و کرناى زياد و برخى نيز سوار بر ناو جنگى "ماريتيس"۱ ايران را ترک کردند·۲ بريتانيا براى تصدى مناصب خالى شده٬ بر دولتهاى اروپاى غربى فشار وارد کرد· مٽلا هنگامى که حدود ۴۰۰ آلمانى براى کار در شرکت ملى نفت ايران درخواست دادند٬ دولت آلمان با طرح اين موضوع که دولت آلمان غربى فاقد نمايندگى رسمى در ايران است و نميتواند از آنان حمايت کند٬ از دادن مجوز لازم به آنان خوددارى کرد·۳

افزون بر اين٬ دولت بريتانيا داراييهاى ايران را که مجموع آن به ۲۵ ميليون پوند ميرسيد٬ توقيف تبديل کرد منابع مالى به دلار را محدود ساخت٬ پرداخت حق امتياز را متوقف کرد و مشکلاتى ادارى براى محدود سازى صادرات آهن٬ فولاد٬ انواع روغنهاى روان سازى٬ ورق قلع پوش٬ شکر و قطعات يدکى بوجود آورد·

 

1. HMS Mauritius.

2. AIOC, ”Plan for Shut-down of  Fields, Production, and Abadan Refinery (July 2, 1951),” BP/00043857.

3. Foreign Office, “Meeting with Herr A. Stahmer (November 29, 1951),” FO 371/Persia 1951-91617.

 

همچنين فهرستى پرجزٸيات از کالاها و محصولات تجارى ايران و بريتانيا را تهيه کرد٬ به تمامى شرکتها در زمينه فعاليت اقتصادى در ايران هشدار داد٬ و از همه مهمتر اينکه تهديد کرد محموله هر نفت کشى را که سواحل ايران را ترک کند٬ به جرم حمل نفت "سرقت شده" ضبط خواهد کرد· وزارت سوخت و انرژى بريتانيا در اين زمينه کاملا به خود اطمينان داشت زيرا بر اساس محاسبات جارى٬ هفت خواهران نفتى مالکيت يا کنترل اکٽر آن ۱۵۰۰ کشتى نفتکش را در اختيار داشتند·۱ شوروى٬ فقط ۱۰ نفتکش داشت· اين وزارتخانه همچنين مطمٸن بود که اعطاى "پاداس هاى ويژه"٬ نفتکشهاى مستقل را متقاعد خواهد کرد که تا ريسک ورود به بنادر ايران را نپذيرند· هنگامى که نفتکشى از سوى سرمايه دار يونانى با پرچم هندوراس تلاش کرد تحريم را ناديده بگيرد٬ در ورودى درياى سرخ مصادره و در بندر عدن توقيف شد· وزارت خارجه بريتانيا گزارش داد که مقامات شرکت نفت انگليس و ايران و همچنين بسيارى از افراد ديگرى که نامشان ذکر نشده بود٬ شديدا گوش به زنگ "قاچاق" نفت توسط خارجيان هستند و از وقوع آن جلوگيرى خواهند کرد· شمارى از دولتها از جمله ايتاليا٬ ژاپن و آلمان٬ به بريتانيا اطمينان داده بودند که هيچ مجوزى براى واردات نفت از ايران صادر نخواهند کرد·۲ وزارت خارجه بريتانيا در بخشى از مغلطه اورولى۳ خود اعلام کرد: "اقدامات ما اصلا نبايد به تحريم اقتصادى يا فشار تعبير شود·"۴·  

1. Ministry of Fuel and Power, October 8, 1951, FO 371/Persia 1951/34-91599.

2. Foreign Office, ”Attempts to Dispace of Persian Oil,” FO 371/Persia 1951/34-98657.

3. Orwellian

4. Foreign Office, Memo (June 28, 1951), FO 371/Persia 1951/34-91495.

 

 

 انگليسيها که سالها از فقدان دانش فنى ايرانيان براى اداره صنعت نفت حرف زده بودند٬ خيلى زود (هر چند محرمانه) ناچار اعتراف کردند که شرکت ملى نفت قادر به اداره چاههاى نفت و پالايشگاه بوده اما دقيقا به دليل تحريم ها قادر به يافتن راههاى صادرات نشده است·۱

گرادى به واشنگتن هشدار داد که بريتانيا با اعمال اين تحريمها٬ عزم کرده که مصدق را به زانو درآورد و تمايل دارد که آمريکا را هم کنار خود ببيند٬ زيرا اگر آمريکا دست به چنين اقدامى بزند٬ بخشى از دشمنى ايران را که اکنون متوجه لندن است بسوى خود خواهد کشاند·۲

در اين بين ارتش انگليس نقشه اى مفصل براى اشغال آبادان تهيه کرد·۳ بر اساس اين نقشه احتياطى که با نام رمز "بوکانير"۴ از آن ياد شده ميشد٬ قرار بود ۶ گردان تنها طى ۲۴ ساعت از عراق به ايران حمله کرده و پالايشگاه آبادان را اشغال کنند· نخست وزير اتلى هرگز اين نقشه را عملى نکرد· البته جانشين او چرچيل نيز گرچه سلف خود را به "بى دل و جرات بودن" متهم کرده بود٬ اما از انجام اين کار پرهيز کرد· اين عمليات در بر دارنده "خطرات بسيار گسترده" بود·۵

 

1. British Cabinet, ”Persian Ability to Produce and sell Oil,” FO 371/Persia 1951/34-91617.

2. US Ambassador, August 27, 1951, Foreign Relations of the United States: 1951-54, vol. X, 149.

3. Cabinet Defaence Committee, “Military Possibility of Seizing Abadan Island (June 1951)”, FO 371/Persia 1951/34-91461.

4. Buccanneer.

5. Ministary Of Defence, “Notes  (May 21, 1951), “FO 371/Persia 1951/34-91459.

 

ميتوانست شوروى را به اشغال آذربايجان تحريک کند ميتوانست زمينه اعتصاب عمومى را فراهم سازد٬ ممکن بود به کنشهايى نظير خرابکارى در پالايشگاه و ميادين نفتى بيانجامد· همچنين نميتوانست بدست آوردن کنترل بر خطوط لوله و چهاههاى نفتى را تضمين کند· اين حمله ميتوانست منابع نظامى بريتانيا در ديگر مناطق را تضعيف کند٬ ميتوانست موجب تضعيف پوند استرلينگ شود – يعنى همان چيزى که عملا بعدها طى بحران کانال سوٸز روى داد· يکى از مقامات وزارت دفاع بريتانيا اين گونه اظهار تاسف کرده بود که : "اين روزها مشکلات نظامى اجراى عمليات توسط ما٬ تقريبا به تمامى ناشى از فقدان ارتش هنديهاست·"۱ لرد آدميرال مونت باتن٬ نايب السطنه پيشين هند بر اين بود موضوع تاکيد کرد که هجوم به آبادان احتمالا واکنش شوروى را در پى خواهد داشت که مطمٸنا براى پالايشگاه "فاجعه بار" خواهد بود· او توصيه کرد اصل ملى شدن بعنوان راهى براى گذار مورد پذيرش قرار گيرد٬ اما همزمان ميزان غرامت درخواستى آنچنان بالا برود که ايران گزينه اى ديگر بجز همکارى آتى در زمينه فروش نفت به ناوگان بريتانيا در پيش نداشته باشد·۳

ايالات متحده آمريکا نيز با اجراى بوکانير مخالفت کرد· آمريکاييها هم به اندازه بريتانياييها با ملى شدن مخالف بودند اما کابينه ترومن٬ مذاکرات را بر هر گونه اقدام نظامى ترجيح ميداد· به باور آنان٬ مصدق اگر در قضيه ملى شدن به شکل اسمى پيروز ميشد٬ آنگاه ميشد متقاعدش کرد که از کنترل واقعى دست بکشد· ترومن براى رسيدن به چنين راه حلى اعلام کرد که فرستاده شخصى خود٬ آورل هريمن را بعنوان واسطه اى بيطرف بين بريتانيا و ايران به تهران ميفرستد٬ برآورد کابينه بريتانيا از اقدام ياد شده اين بود که "اين امر باعٽ آسيب ديدن رابطه با امريکا در مسٸله اى از اين دست نخواهد بود·"۴    

 

1. Ministry of Defence, ”Notes (May 23, 1951),” FO 371/Persia 1951/34-91459.

2. Lord Admiral Mountbatten.

3. Lord Mountbatten, “Memo to the Admiralty (April 5, 1951),” FO 371/Persia 1951/34-91620.

4. Cited by James Cable, Intervention at Abadan: Plan Buccaneer (New York: St. Martin´s Press, 1991), 117.

 

 

ماموريت هريمن (تير ماه ۱۳۳۰)

آوريل هريمن٬ تاجر ميليونر و وزير پيشين بازرگانى آمريکا٬ به حل و فصل موفقيت آميز مساٸل شهره بود· او فرستاده پرزيدنت روزولت به بريتانيا و شوروى و سخنگوى پرزيدنت ترومن در طرح مارشال بود· وزير خارجه بريتانيا به سفير خود در تهران (شپرد) هشدار داد که گرچه هريمن "اساسا" با ما همراه بوده ولى آدمى "فاقد قدرت بيان"٬ "تودار" و داراى حس نيرومندى از "غرور شخصى" است· او اضافه کرد بود که تجربه نشان داده که بازى با اين نقطه ضعف به بهترين نتايج منجر ميشود·"۱ مصدق نيز که معمولا علاقه مند بود که با مذاکرات کننده گان شوخى کند٬ هريمن را آدمى "بى نمک" ارزيابى کرد·

ماموريت جدى هريمن٬ يافتن "راه حل سازش"ى بود که براى دو "دوست" آمريکا قابل قبول باشد· با اين حال٬ وظيفه واقعى او متقاعد ساختن مصدق به اين بود که ملى شدن لزوما نه به معناى "کنترل" مستقيم بلکه به معناى داشتن "مسٸوليت اداره" است· قرار بود او پيچيدگى هاى تجارب بين المللى نفت – قيمت نفت خام در خليج مکزيک در مقابل خليج فارس٬ مساٸل فنى پالايش نفت براى کاربريهاى مختلف٬ کمبود نفتکش٬ تفاوتهاى بين صنايع "بالادستى" و پايين دستى"٬ پيچيدگى هاى محاسبه سود و ارتباط بين توليد کننده گان مستقل را به مصدق "آموزش" دهد·۲ او همراه با والتر لوى سعى کرد مصدق را در انواع داده ها و اعداد مربوط به قيمت٬ نرخها٬ نوسانات بازار٬ بازگشت سرمايه و غيره غوطه ور کند· در مقابل٬ مصدق نيز تلاش کرد تا جهت مذاکرات را بسوى همان پرسش مرکزى هدايت کند که چه کسى کنترل و فروش نفت ايران را در دست خواهد داشت؟ مطالبى که از نظر هريمن و لوى "آموزش بودند٬ از نظر مصدق چيزى جز "مبهم سازى" و "فريبکارى" نبودند· آنان با اين گله که مصدق تنها به کليات فکر ميکند٬ گفت و گوها را ترک کردند از سوى ديگر مصدق نيز دچار اين ظن شده بود که آنها در تلاشند تا فريبش دهند·

 

1. Foreign Office, July 13, 1951, FO 248/Persia 1951/34-1527.

2. British Ambassador, “Oil Problem in Iran (October 13, 1951),” FO 248/Persia 1951/34-1529.

 

بعدها نماينده بريتانيا در سازمان ملل متحد نوشت که هريمن پيش از حرکت بسوى تهران٬ ديدارهاى زيادى در وزارت امور خارجه با نماينده گان صنايع نفتى آمريکا داشت٬ کسانى که نگران حفظ و اتخاذ "خط مشى سرسختانه" و پيگيرى "جبهه مشترک" در بحران ايران بودند· نگرانى آنان اين بود که "امتيازات بسيار زياد در ايران" باعٽ بروز "پيامدهاى ناگوارى در ديگر کشورهاى توليد کننده نفت" از جمله ونزوٸلا خواهد شد· نماينده بريتانيا هم نوشت: هريمن و لوى در حالى به تهران رفتند که طرفدار سرسخت حفظ "کنترل" و نيز اصل ۵۰/۵۰ در شرکت نفت انگليس و ايران بودند·۱ قرارداد ۵۰/۵۰ در اين ميان به جايگاهى مقدس ارتقا پيدا کرد· سفارت بريتانيا در واشنگتن به لندن اطمينان داد که هريمن در عرصه عمومى تودار است٬ اما او و لوى بشکل محرمانه صد در صد پشت سر بريتانيا قرار دارند·۲

هريمن در ۱۵ ژوٸيه/۲۳ تير وارد تهران شد· آن روز مقارن بود با سالگرد اعتصاب عمومى ۱۳۲۵ حزب توده· به محض ورود او به فرودگاه مهرآباد٬ راهپيمايى حزب توده در مييدان بهارستان مورد حمله افراد حزب زحمتکشان و سومکا (حزب سوسياليست ملى کارگران) و مهمترين گروه نازى قرار گرفت· سالها بعد مشخص شد که اين حمله به ترغيب سازمان سيا صورت گرفته بود·۳ در اين ميان٬ ناتوانى مقامات در پيش بينى اقدامات احتياطى موجب شد تا بدترين تلفات خيابانى طى آن سالها حاصل شود٬ ۱۶ کشته  و بيش از ۲۸۰ زخمى·۴ براى بازگرداندن نظم و آرامش مجبور شدند از تانک استفاده کنند· يکى از نماينده گان شرکت نفت در تهران به دفتر مرکزى لندن اطلاع داد که اين برخورد خشونت بار نه توسط توده بلکه توسط "لات" هاى بقايى آغاز شد·۵

 

1. British Ambassador (at UN), ”Telegram (October 13, 1951),” FO 371/Persia 1951/34-9160.

2. British Embassy (in Washington), August 20, 1951, FO 371/Persia 1951/34-91580.

3. Kermit Roosevelt, Countercoup: The Struggle for the Control of Iran (New York, McGraw Hill, 1979), 98.

۴· داد٬ ۲۶ تير ۱۳۳۲ ٬ باختر امروز٬ ۲۶ تير ۱۳۳۲·

5. AIOC Office in Tehran, ”Letter to London (July 16, 1951),” BP/126359; British Embassy, ”Telegram (August 2, 1951),” FO 416/Persia 1951/104.

 

 

 

مصدق اعلام کرد که رٸيس پليس و وزير کشور – ژنرال زاهدى – مسٸول اين خونريزى هستند و بعد هم زاهدى را برکنار کرده٬ به جاى او امير علايى از حزب ايران را نشاند و تلاش کرد تا رٸيس پليس را نيز به دادگاه غيرنظامى بکشاند· اما شاه در دادگاه نظامى از او حمايت کرد و در نهايت دادگاه حبس تعليقى يک ماهه اى براى وى در نظر گرفت·۱

راهمپيمايى حزب توده ارتباط چندانى با ماموريت هريمن نداشت٬ اما روزنامه آمريکايى و بريتانيايى کل ماجرا را يک برنامه خشونت بار کمونيستى براى به شکست کشاندن ماموريت معرفى کردند· البته بر اساس توضيح سفارت بريتانيا٬ مصدق نميخواست راهپيماييها را ممنوع کند و جلوى حزب توده را بگيرد٬ زيرا که به قانون اساسى تعهد داشت· به گزارش سفير بريتانيا٬ "نخست وزير از لحاظ ذهنيت و پيشينه٬ مخالف هر گونه سرکوب است· ورود او به قدرت همزمان با روز جهانى کارگر و نخستين اقدام او نيز رفع موانع راهپيمايى در آنروز بود··· او همچنين محاکمه [سران حزب توده متهم به ترور شاه در سال ۱۳۲۷] را به دادگاههاى غير نظامى منتقل کرد·"۲ در اين دادگاه٬ احکام اوليه صادره از سوى دادگاه نظامى کنار گذاشته شده و احکامى جديد صادر شدند·

هريمن به همراهى ۵ نفر وارد تهران شد: همسرش لوى٬ يک ژنرال نيروى هوايى براى نظارت بر امنيت شخص خودش٬ يک کارشناس خاورميانه وزارت خارجه آمريکا و سرهنگ ورنون والترز۳ افسر اطلاعاتى فرانسه زبان بعنوان مترجم رسمى او در مذاکره با مصدق· والترز اين سمت را طى چند ماه بعدى ادامه داد·

 

۱· هدايت متين دفترى٬ دکتر حسين فاطمى: نوشته هاى مخفى گاه و زندان (لندن: ۲۰۰۵)٬ ۵۵·

2. British Ambassador, ”Activitites and Devlpoment of Tudeh Party,” FO 416/Persia 1951/104

4. Vernon Walters

 

روز بعد ورود هريمن٬ هنرى گرادى سفير آمريکا در تهران که مخالف بريتانيا بود٬ کناره گيرى خود را اعلام کرد· به باور او٬ ورود فرستاده رٸيس جمهورى عملا موقعيت او را زير سوال برده بود· شپرد او ار فردى "بى ارزش" و "همانند بسيارى از آمريکاييها دست و پا چلفتى در ماموريتهاى خطرناک" معرفى کرد·۱ لونى هندرسون – جانشين گرادى- در زمان جنگ بعنوان دست راست هريمن در مسکوى زمان جنگ عمل کرده بود· او همچنين سفير آمريکا در عراق و مشهور به اين بود که بلد است کشورهاى توليد کننده نفت در خاورميانه را "مهار" کند· او که در کودتاى ۲۸ مرداد نقشى تعيين کننده داشت٬ تا ۱۳۲۵ يعنى هنگامى که به عضويت هٸيت مديره شرکت کانال سوٸز درآمد٬ در تهران باقى ماند· سالها بعد٬ او در مصاحبه اى به اين نکته اعتراف کرد که خواهان روابط خوب با ايران بود٬ اما نه به "قيمت" پذيرش تصرف صنعت نفت: "باور نميکرديم که چنين مصادره اى٬ مطابق منافع اصولى ايران٬ بريتانياى کبير يا آمريکا باشد· اقداماتى از اين نوع٬ اعتماد دوجانبه لازم براى رونق تجارت بين المللى را تضعيف ميکرد·۲

ماموريت هريمن در ايران دقيقا چهل روز به درازا کشيد· او در گزارش ماموريت خود نوشت که در گفت و گو با مصدق به وضوح گفته بود ايالات متحده امريکا "ملى شدن" را پذيرفته است٬ اما تاکيدش بر استفاده از شرکتى داراى مالکي خارجى است که بعنوان کارگزار شرکت ملى نفت ايران در اجراى عمليات نفتى ايفاى نقش کند·" او ادامه داده است: "اين نکته را به صراحت اعلام کرديم که عمليات نفتى در ايران بايد بر مبناى کاملا کارا و اٽربخش به پيش برود و اين امر تنها از طريق شرکتى داراى مالکيت خارجى انجام پذير است که در مديريت امور روزمره٬ آزادى عمل داشت باشد·

 

1. British Ambassador, June 7, 1951, FO 248/Persia 1951/34-1527.

2. Don North, “Interview with Loy Henderson (Dcember 1970),” Oral History researcher Office (Columbia University, 1972).

 

 هر چند اين شرکت ميتواند تحت سياستى فعاليت کند که اساسا از سوى يا شرکت ملى نفت تعريف شود·"۱ او شکايت داشت که مصدق به تندى پاسخ داده که چنين طرحى صرفا "لاپوشانى" امتيازى است که به شرکت بريتانيايى و ديگر شرکتهاى خارجى داده ميشود· هريمن بدون هيچ پيشرفتى فورا همراه با شپرد به لندن بازگشت و در تلاشى نوميدانه سعى کرد تا شخصا کابينه بريتانيا را به شروع دوباره مذاکرات مستقيم با مصدق متقاعد سازد· او به سرهنگ والترز گفت: "اصلا عادت به شکست ندارم·"۲

نورمن سدان مدير باقى مانده شرکت نفت انگليس و ايران نسبت به خطرپذيرى لندن ترديد داشت· او به دفتر مرکزى لندن (در Brittannic House) گزارش داد که ايرانيان "فکر ميکنند ميتوانند ما را به زانو درآورند" و اينکه سرسختى بهترين راه معامله با آنان است٬ و اينکه امکان دستيابى به "حل و فصل رضايتمندانه" وجود دارد و اينکه ضياء و قوام هر دو به او اطمينان داده اند که مصدق چندان دوام نخواهد آورد· او ادامه داده بود که هريمن و لوى "با فهماندن واقعيات زندگى به ايرانيان٬ کارى فوق العاده انجام داده اند·" او  در جمع بندى گزارش خود نوشت: "تا وقتى دولت کنونى به فعاليت خود ادامه دهد٬ به امکان هر توافقى واقعا ترديد دارم·"۳

 

1. Averil Harriman, ”Memo to the State Department (July 24, 1951),” Foreign Relatio of the United State 1951-54, vol. 10, 109-10

2. Vernon Walters, Silent Missions (New York: Doubleday, 1978) 259.

3. Norman Seddom, “Letter to London (July 29, 1951),” BP/126359.

 

 

ماموريت استوکس (مرداد ماه ۱۳۳۰)

کابينه بريتانيا پس از تحرکاتى٬ سر ريچارد استوکس۴ را که مهردار سلطنتى نيز بود براى مذاکره مستقيم با دولت ايران به تهران فرستاد·

 

4. Sir Richard Stokes

 

او سرمايه دارى ميليونر با باورهاى سوسياليستى بود و بابت دانشش در زمينه نحوه معامله با شرکتهاى بزرگ تجارى شهرت داشت· کابينه قبل از اعزام او راهنمايى هاى صريحى به او اراٸه داد· بر اساس آن٬ اهداف نهايى عملا "حفظ و ادامه جريان نفت از طريق کنترل شرکتى بريتانيايى٬ حفظ موازنه پرداختهاى بريتانيا٬ جلوگيرى از آسيب ديدن منافع بريتانيا در ديگر کشورها و جلوگيرى از مداخله ايران در جريان کار شرکت نفت انگليس و ايران" معرفى شده بودند· به او گفته شد که مصدق فردى "کودن" و "لجباز" است و بر اين اساس "بعيد است که از مواضع اوليه خود دست بردارد·" همچنين به استوکس گفته شده بود که دوره کابينه مصدق به دليل مخالفتهاى فزاينده بويژه از سوى شاه و افکار "عمومى ميانه رو" چندان طولانى نخواهد بود·۱

استوکس با خودش يک سرهنگ MI6 را بعنوان مترجم فارسى به تهران آورد و همراه ديگر او هم کسى بود که سرپرستى برنامه هاى اخير ملى شدن در بريتانيا را بر عهده داشت· او با هدف "آموزش" پيچيدگيهاى چنين عملياتى به ايرانيان به تهران آورده شده بود· او همزمان با هريمن در روزهاى ۱۹ تا اواخر مرداد ماه ۱۳۳۰ در تهران بود· اين هٸيت همراه با سر فرانسيس شپرد و مشاوران او در سفارت٬ هشت ملاقات طولانى با همتايان ايرانى خود داشتند· رياست هٸيت مذاکره کننده ايرانى بر عهده متين دفترى و اعضاى هٸيت مختلط بويژه شايگان٬ سنجابى٬ صالح و حسيبى بود· طرفين از هريمن و لوى نيز دعوت کردند تا در يک جلسه کليدى اين مذاکرت شرکت کنند· يک مقام مطلع از شرکت نفت بدون ذکر نام به ويليام فريزر گزارش داد که هٸيت نمايندگى بريتانيا تلاش کرده "سوپى درست کند" که به مذاق همگان خوشمزه و مطلوب آيد· او به شرکت توصيه کرد تا همچنان "سکوت و احتياط پيشه کند" زيرا "منفور" بحساب ميايد· اما به فريزر اطمينان داد که استوکس و آمريکاييها "براى کمک به ما سخت در تلاشند·" او تاکيد کرد که آنان مصصم به "حل و فصل موضوع به گونه اى هستند که ديگر کشورهاى خاورميانه را آشفته نسازد·"۲   

 

1. Treasury Chambers, ”Persia: Policy to be Adopted by the Mission to Tehran,” FO 248/Persia 1951/34-1527.

2. Tek, “Letter to Fraser (August 10, 1951),” PB/00043854.

 

استووکس نيز موفقتر از هريمن نبود زيرا هدفش فرقى با او نداشت· استوکس مايل به پذيرش موضوع "اداره شرکت" از سوى ايرانيان بود٬ اما با پيروى از راهنماييهاى قبلى از مصالحه در مورد بحٽ "کنترل" خود دارى کرد· از سوى ديگر٬ مصدق مايل به گفتگو درباره غرامت٬ فروش نفت به شرکت انگليس و ايران و استخدام مجدد تکنسينهاى بريتانياييايى بود اما از پذيرش موضوع حياتى کنترل خوددارى ميکرد· پيشنهادهاى استوکس بر واگذارى "اداره عمومى" شرکت به ايران صحه ميگذاشت٬ اما "مديريت اجرايى" آن به سازمان عملياتى تفويض ميکرد که در بريتانيا بعنوان شرکتى بريتانيايى به ٽبت ميرسيد· اين سازمان از اختيار کامل براى اکتشاف٬ حفارى٬ پالايش و فروش نفت در بازارهاى بين المللى برخوردار بود· همچنين تکنيسين ها و نفتکشهاى مورد نياز خود را بکار ميگرفت· اين سازمان٬ قدرت اجرايى کامل را به مدت ۲۵ سال ديگر در اختيار ميگرفت· وعده اين بود که فرايند ايرانى کردن کارکنان را تسريع ميبخشد·

استوکس و توان کارشناسى او در زمينه ملى شدن وقتى در برابر پرسشهاى بجا قرار ميگرفت کاملا مبهم و دو پهلو از کار درميامد: بريتانيا "غرامت منصفانه" براى صنايع تازه ملى شده زغال سنگ٬ فولاد و برق را چگونه تعيين کرده بود؟ مديريت اين صنايع ملى شده توسط چه کسانى منصوب شده بودند؟ چرا تکنيسينهاى پيشين شرکت نفت انگليس و ايران نميتوانستند براى شرکت ملى نفت کار کنند؟ تمام پاسخى که گروه استوکس ميتوانست بدهد اين بود که خود کارکنان شرکت بر عدم کار براى ايران مصر هستند· استوکس ميخواست اين موضوع را روشن کند که "نه او و نه هيچ کس ديگر نميتوانند کارکنان انگليسى را مجبور به کارى کنند که خود تمايل به انجام آن ندارند· همانگونه که او در نخستين جلسه اعلام کرده بود٬ کارکنان نميخواستند براى مديريتى کار کنند که به نظرشان تجربه تکنيکى خود را اٽبات نکرده بود· مديريت روزمره صنعت نفت بايد در دستان بريتانياييها باشد··· خلاصه اينکه٬ ايران داراى منابع نفت و بريتانيا داراى دانش اداره صنعت و توزيع و فروش محصولات آن بود·"۱

استوکس ديدراهاى خود را محدود به هٸيت رسمى نکرد· او دوبار با مصدق و شاه ملاقات کرد· شاه نيز از او پرسيد که چرا تکنيسينهاى خارجى شرکت براى شرکت ملى نفت کار نميکنند؟ استوکس نوشته است: "در پاسخ گفتم کارکنان اصرار دارند که کنترل و اداره فعاليتهاى روزانه بايد از سوى بريتانياييها اعمال شود·"۲ نخستين ديدار با مصدق بخوبى پيش نرفت· مچ مترجم MI6 را که بر خلاف دستور مصدق در حال ياداشت بردارى بود٬ گرفتند· در نتيجه والترز مجبور به انجام کار ترجمه شد· ملاقات دوم نيز بهمين نسبت بى حاصل بود· استوکس تلاش کرد تا پيچيدگى هاى نفت را به مصدق "آموزش" دهد و مصدق نيز به نوبه خود تلاش کرد  تا بحٽ را به موضوع کنترل بکشاند· مصدق صريحا طرح "سازمان عملياتى" را رد کرد٬ با اين توضيح که چنين طرحى نه تنها "توان مديريتى" ايران را کاهش خواهد داد بلکه "شرکت نفت انگليس و ايران را به شکلى جديد احياء" خواهد کرد·۳

استوکس فرصت يافت تا با افراد ديگرى مانند کاشانى٬ سيد ضيا و عمده ترين حامى مالى او٬ روساى مجلس شوراى ملى و سنا ٬ ۲۰ سناتور ديگر٬ معاون وزير دربار٬ سردبير کيهان و رٸيس مهمترين اتحاديه کارگرى ضد حزب توده ديدار کند· اين ملاقاتها سوء ظن ايرانيان را در حضوص مداخله بى وقفه بريتانياييها در امور داخلى ايران تقويت کرد·

در حالى که استوکس سرگرم ديدارهاى خود بود٬ هندرسون در ديدارى طولانى و محرمانه با شاه درباره امکان "جايگزين کردن" مصدق گفتگو کرد· شاه در پاسخ او گفت بسيار دوست دارد از دست مصدق خلاص شود و ميداند که سياستهاى مصدق "ايران را به ويرانه" تبديل ميکند٬ اما نميتواند عليه احساسات ملى پرشور ايرانيان اقدامى کند· يادداشتهاى هندرسون از اين گفتگو٬ نقش تراژيک شاه در کل بحران و فراتر از آن را خلاصه کرده است·

 

به او گفتم که موقعيت ايران روز به روز نااميد کننده تر ميشود و ممکن است توسل به اقدامات شديد در نهايت ضرورى باشد· پاسخ شاه اين بود:

"بريتانياييها به من ميگويند که مردى قوى بايد وارد صحنه شود و دست به اقدامى قاطع بزند٬ اما اين مردان به اصطلاح قوى مانند پدرم٬ هيتلر٬ استالين و غيره هنگامى دست به اقدام صريح زدند که پشتيبانى احساسات ملى را پشت سر خود داشتند· آنان هرگز عليه احساسات اصولى مردم خود دست به اقدامى نزدند· در اوضاع کنونى٬ احساسات ملى عليه انگليس است و اين آتش به واسطه عده اى چهره مردم فريب شعله ور شده است· هر قدر هم مايل به نشان دادن قدرت و صراحت باشم٬ نميتوانم دست به حرکتى غيرقانونى عليه جريان احساسات ملى بزنم·· بر اين اعتقادم که هر تلاشى از سوى من براى برکنارى مصدق٬ فرصتى براى دوستان او و دشمنان من فراهم خواهد کرد تا به مردم بگويند پادشاه به ابزار دست انگليس تنزل پيدا کرده و آنگاه اعتبار سلطنت از بين خواهد رفت· تنها اميدى که در خصوص موضوع مصدق دارم اين است که يا او عاقلتر شود و يا آنقدر مرتکب اشتباه شود که سران ايران در مجلس برکنارش کنند·۴

 

1. Foreign Office, ”Minutes of the Second Meeting Between the Stokes Mission and the Persian Government Delegation (Augus 8, 1951)”, FO 371/Persia 1951/34-91577.

2. Foreign Office, ”Record of the Lord Privy Seal´s Conversations with the Shah (August 13, 1953),” FO 371/Persia 1951/34-91583.

3. Foreign Office, ”Replay of the Persian Delegations,” FO 371/Persia 1951/34-91583.

4. US Ambassador, “Telegram (September 30, 1951),” Foreign Relation of the US 1951-54, vol. 10 186-87.

 

اگر تعريف تراژدى را نمايشى بدانيم که قهرمان آن بخطرات پيش رو کاملا آگاه بوده و ميداند براى اجتناب از آنها چه بايد کرد اما به دليل تاٽير  نيروهاى خارج از کنترل خود نميتواند کارى انجام بدهد٬ آنگاه سرنوشت شاه در کل اين بحران را ميتوان بسيار تراژيک تلقى کرد·

در حالى که استوکس هنوز در ايران بود٬ افشاى اسنادى معروف به خانه سدان۱ تهران را تکان داد· پليس با طرح ادعاى مداخله سدان در امور داخلى ايران٬ به منزل او يورش برده و به اسنادى زياد در ارتباط با مکاتبات شرکت نفت انگليس و ايران دست يافت· اين امکانات عمدتا مربوط به امور روزمره و عادى بود٬ اما رسانه ها آنها را به شواهد دخالت شرکت نفت در امور داخلى کشور تعبير کردند· افزون بر اين٬ شخصى که احتمالا از حزب زحمتکشان بقايى بود٬ مکاتبات دستکارى شده را وارد اسناد مربوط  به روابط شرکت نفت و حزب توده کرد·۲ اين موضوع باعٽ شد اين باور تقويت شود که روسها و انگليسيها منافع مشترک عليه ايران دارند و شرکت نفت و حزب توده در زمينه برپا کردن اعتصاب عمومى ۱۳۳۰ با يکديگر همکارى کرده اند·

 

1. Seddon Files

۲· اين اسناد جعلى بسيار ناشيانه تهيه شده بودند٬ شماره گذارى و حرف نويسى نادرستى داشتند· ر·ک·: FO 371/Persia 1951/34-91593

 

اين امر٬ دستاويز تبليغاتى لازم را براى جناح دست راستى داخل وخارج از جبهه ملى فراهم کرد· شپرد در نقد و ارزيابى ماموريت استوکس نوشته است:

 

ماموريتهاى هريمن و استوکس بى حاصل بودند· ايرانيان در اين گفتگوها يکسره نشان دادند که ناتوان از درک الزامات بنيادى براى اداره صنعت نفت هستند و تمايل ندارند واقعيتهايى را که از جهات مختلف  و از سوى منابع مختلف اراٸه شده٬ به رسميت بشناسند· از ديدگاه امروزى٬ به نظر ميرسد که ايرانيان آماده شنيدن اصول منطقى و عقل سليم بوده باشند٬ بلکه آنان به ميزان زيادى تحت تاٽير احساسات و نيز اين ترس قرار داشته اند که مبادا تصديق استدلال محکم مذکرات و توضيحاتى که به آنان اراٸه ميشد٬ به گونه اى خيانت به منافع کشورشان باشد· آنان با يکدندگى و سلسله اى از اشتباهات باور نکردنى موفق شدند صنعتى را که شکل گيرى آن ۵۰ سال به درازا کشيد٬ طى يک دوره ۵ ماهه متلاشى سازند·۱

 

شپرد در تلگرامى جداگانه به وزارت خارجه انگليس اضافه کرد که "نظر شخصى من اينست که اکنون ديگر هيچ فرصتى براى دستيابى به توافق معقول با مصدق باقى نمانده و وقت آن رسيده که تلاش خود را براى برکنار زدن او آغاز کنيم···· معناى شکست مذاکرات اين است که ما هيچ (واقعا هيچ) اميد بيشترى براى حل و فصل منطقى قضيه با دولت کنونى ايرانى نداريم· عزيمت آقاى هريمن از تهران نشان مىدهد که اميد براى ميانجيگرى نيز ديگر از بين رفته است·"۲ مقامات وزارت سوخت و انرژى بريتانيا نيز به همين نسبت صريح٬ اما با صداقتى بيشتر اظهار نظر کردند:

 

در صورت کناره گيرى و يا جايگزينى چهره اى ديگر به جاى مصدق٬ اين امکان وجود دارد که بتوان از ملى شدن مستقيم اجتناب کرد··· يقينا پيشنهاد کنترل واقعى بيشتر بر عمليات نفتى امرى خطرناک خواهد بود· بايد کار بيشترى براى ايرانيزه کردن برنامه انجام شود٬ اما در عين حال نبايد فراموش کرد که پربيراه نيست وقتى ايرانيان ميگويند تمام پيشنهادات شما عملا و صرفا همان کنترل شرکت نفت در شکلى ديگر است· در اين وضعيت٬ حصول هر گونه امتياز واقعى غيرممکن است· اگر بر اساس شرايط مصدق به توافق ميرسيديم٬ نه تنها منافع بريتانيا بلکه منافع نفتى آمريکا در سراسر جهان را به مخاطره ميانداختيم· ما دورنماى سرمايه گذارى خارجى در کشورهاى عقب مانده را از ميان ميبرديم· همچنين  ضربه اى سنگين بر قوانين بين المللى وارد مياورديم· ما وظيفه داريم که همچنان باقى بمانيم و براى حمايت از منافع خود از زور استفاده کنيم· بايد شاه را وادار کنيم تا مصدق را برکنار کند·۳

 

پاسخ دولت بريتانيا به شکست ماموريت استوکس٬ تسليم شکايتى رسمى به شوراى امنيت سازمان ملل متحد بود· بريتانيا در آن ادعا کرده بود که ايران با امتناع مستقيم از اجراى احکام موقت صادره از سوى ديوان بين المللى دادگسترى لاهه٬ صلح جهانى را بخطر انداخته است·

 

1. British Ambassador, ”Oil Problem in Persia (October 18, 1951),” FO 248/Persia 1951/34-1529.

2. British Ambassador, ”Telegram (August 25, 1951),” FO 371/Persia 1951/34-91582; “Telegram (August 26, 1951),” FO 371/Persia 1951/344-91584.

3. Ministry of Fuel and Power, September 5-6 1951, FO 371/Persia 1951/34-91589.  

 

 

 

 

 

کودتا

۲۸ مرداد٬ سازمان سيا و ريشه هاى روابط ايران و آمريکا در عصر مدرن

 

ترجمه محمد ابراهيم فاتح

 

باز نويس: پيام پرتوى

 

ماموريت در سازمان ملل متحد و ايالات متحده آمريکا

(مهر- آبان ۱۳۳۰)

 

طرح شکايت بريتانيا از ايران در سازمان ملل باعٽ شد مصدق شخصا قضيه ايران را در شوراى امنيت مطرح کند· او در چهاردهم مهر ماه ۱۳۳۰ در راس هٸيتى مرکب از متين دفترى مشاور اصلى اش در حقوق بين الملل٬ شايگان مشاور شخصيش٬ فاطمى وزير مشاورش٬ حسيبى کارشناس نفت٬ سنجابى از حزب ايران٬ بقايى از حزب زحمتکشان و صالح سفير ايران در واشنگتن وارد نيويورک شد· ناگفته نماند که يک اشتباه فاحش ديپلماتيک نيز باعٽ انجام اين سفر شد· پرزيدنت ترومن طى تلگرامى از نخست وزير اتلى دعوت کرده بود که از واشنگتن ديدن کند· نسخه اى از اين دعوتنامه خطاب به نخست وزير به سفارت بريتانيا در تهران ارسال شد و کارکنان آنجا با اين تصور که دعوتنامه براى نخست وزير ايران است٬ آنرا به مصدق تسليم کردند· وزارت امور خارجه آمريکا براى پوشاندن اين آبرور ريزى سريعا اعلام کرد که دعوتنامه براى هر دو نخست وزير بوده است· از نظر مصدق٬ اشتباه خنده دارى صورت گرفته بود اما او به هر حال آن دعوت ناخواسته را پذيرفت·

مصدق در سازمان ملل همان سخنان و مباحٽ لاهه را تکرار کرد٬ اما به جاى موارد حقوقى بيشتر بر مساٸل سياسى تاکيد کرد·۱ او بزبان فرانسه سخن گفت·

 

1. United Nations, Five Hundred and Sixteenth Meeting (October 15, 1951).

 

هنگامى که در اواسط اين سخنرانى طولانى حالش رو به وخامت گذاشت٬ متن آنرا به صالح سپرد تا تمامش کند· او استدلال کرد که ديوان بين المللى دادگسترى و شوارى امنيت فاقد صلاحيت رسيدگى به موضوع ايران هستند زيرا اين مسٸله نوعى دعوى داخلى بين دولتى مستقل و شرکتى خصوصى بود· او بريتانيا را متهم کرد که با تهديد به حمله٬ اعزام کشتيهاى جنگى و تحريم ايران عملا مسٸله را به شکلى خطرناک بسوى بحرانى بين المللى سوق داده است· او گفت اگر ايران کشتيهاى جنگى اش را در رودخانه تيمز [لندن] مستقر کرده بود٬ خود او جرمش در به خطر انداختن صلح جهانى را ميپذيرفت· او بريتانيا را به اعمال "امپرياليسم" کهنه متهم کرد از جمله به اين دلايل: وضع محدوديت هاى ناعادلانه عليه ايران٬ مداخله در عرصه سياست و بهره کشى آزمندانه از منابع طبيعى کشور٬ به گفته او٬ در حالى که کشورهايى نظير هند٬ پاکستان٬ اندونزى و بسيارى ديگر در حال کسب استقلال و حقوق مشروع خود بودند٬ رفتار مشخصا استعمارى بريتانيا با ايران به نوعى يادآور رفتار ديرينه کمپانى هند شرقى بود· او گفت که "شرکت نفت در ايران بعنوان شرکت بهره کش و استعمارى٬ بد نام شده است·" اين شرکت٬ حسابهاى مالى خود را محرمانه نگه ميداشت٬ کارگران را مجبور به زندگى مشقت بار ميکرد٬ از آموزش ايرانيان براى مناصب پرمسٸوليت خوددارى ميورزيد و از مجموع سود ۶۲ ميليون پوندى خود٬ تنها رقمى ناچيز – حدود ۹ ميليون پوند – به ايران داده بود· مصدق يک بار ديگر تاکيد کرد که ايران آماده اراٸه پيشنهاد "غرامت عادلانه"٬ استخدام دوباره تکنيسينهاى بريتانيايى و فروش نفت به مشتريان هميشگى است· او در نهايت گفت که "ما علاقه اى به خودکشى اقتصادى يا کشتن مرغى که برايمان تخم طلا مياورد نداريم·" سفير بريتانيا در سازمان ملل از لندن درخواست داده هاى آمارى کرد تا نادرستى آمار مربوط به سودآورى شرکت را که از سوى مصدق اراٸه شده بود٬ اٽبات کند· لندن به اين درخواست پاسخ داد٬ اما از او خواست تا اين آمار را به ويژه از دسترس مصدق و شرکتهاى نفت آمريکايى دور نگه دارد·۱

بريتانيا ناتوان از کسب آراء لازم در شوراى امنيت٬ مجبور شد "ماوقع را با تروشرويى بپذيرد" و بر اين اساس٬ قطعنامه "شازشکارانه" اى را که به منظور حفظ آبروو از سوى فرانسه اراٸه شده بود٬ پذيرفت· بر اساس اين قطعنامه٬ مذکرات بيشتر تا زمان اعلام راى نهايى ديوان لاهه مسکوت ميماند· اين رويداد در ايران به منزله پيروزى بزرگى براى مصدق تلقى شد· البته شوراى امنيت نيز به رهبرى هند و اکوادور از همراهى با بريتانيا خوددارى کرده بودند·۲ به نوشته جيمز گود تاريخ نگار ديپلماتيک آمريکايى٬ "استدلالهاى مصدق باعٽ خرسندى نماينده گان کشورهاى جهان سوم شد که استعمار با ديگر اشکال امپرياليسم را در کشورهاى خود تجربه کرده بودند··· مسکوت ماندن مذاکرات براى مصدق يک پيروزى بود که اعتبار او را در داخل بشدت افزايش داد·۳

 

1. Foreign Office, October, 23, 1951, FO 3717/Persia 1951/34-91603.

2. British Ambassador (at the UN), October 15, 1951, FO 371/Persia 1951/34-91602.

3. James Goode, The United States and Iran: In the shadow of Musaddiq (New York St. Martin´s Press, 1977), 57.

 

بريتانيا در انتقاد از اين وضعيت اعلام کرد که سازمان ملل در انجام مسٸولتيهاى خود ناکام مانده اما دستکم اين قضيه همچنان مطرح باقى خواهد ماند· مصدق طى سفرش به نيويورک مورد معاينات کامل پزشکى قرار گرفت· اين معاينات٬ زير نظر پزشکى صورت گرفت که شاه را جراحى کرده و اتفاقا از دوستان نزديک آلن دالس رٸيس اينده سيا بود·

مصدق پس از سخنرانى در سازمان ملل به واشنگتن سفر کرد و آنجا سرهبگ والترز همچنان بعنوان مرتجم اصلى او همراهش بود· او در اىن سفر٬ مذاکراتى طولانى با مکى گى٬ آچسون و ترومن انجام داد· وزارت خارجه آمريکا به ترومن اعلام کرد که مصدق فردى "مطلع"٬ "درستکار و آرمانگرا"٬ "آگاه٬ به شوخ طبع و خونگرم" اما "حراف٬ احساساتى٬ خيالباف و غير واقع بين" است· همچنين به ترومن گفته شد که "اکٽريت مردم ايران از مخالفت او با مداخله خارجى حمايت ميکنند·" در عين حال مشاوره اى که به ترومنداده شد اين بود که مذاکره را به دور از مساٸل مشخص پيش ببرد و بيشتر درزمينه کليات مبهم نظير "خطرات کمونيسم"٬ "دوستى با آمريکا براى ايران" و "دغدغه بيطرفانه آمريکا در بحران نفتى" صحبت کند·۱

1. State Department, “Memorandum for the President Concerning Meeting with Prime Minister Mossadeq (October 22, 1951),” Declassified Documents/ White House/1079/Doc 78.

 

مذاکرات واشنگتن برخلاف موارد قبلى و در کمال شگفتى با پيشرفتهايى همراه بود· ۳۰ سال بعد٬ مک گى گفت که بسته اى پيچيده گرد هم آورده بود که ميتوانست قابل قبول باشد· شرکت ملى نفت ايران ميتوانست مالکيت پالايشگاه کرمانشاه و اداره تمامى ميادين نفتى را در اخىيار بگيرد· به بيانى٬ کنترل اکتشاف٬ توليد و حمل و نقل نفت خام را در اختيار ميگرفت· اما پالايشگاه آبادان به شرکتى غيرانگليسى – ترجيحا هلندى – فروخته ميشد و آن شرکت هم آموزشهاى لازم را در اختيار ايرانيان قرار ميداد و تکنيسينهاى مورد نظر خود را بکار ميگرفت· مبالغ حاصل از فروش پالايشگاه آبادان نيز بعنوان "غرامت" به شرکت نفت انگليس و ايران پرداخت ميشد· همچنين شرکت ملى نفت ميبايستى تا پانزده سال آينده٬ سالانه حداقل ۳۰ ميليون تن نفت خام به شرکت نفت انگليس و ايران٬ بفروشد· هٸيت مديره شرکت ملى نفت نيز شامل سه نفر ايرانى و چهار غير ايرانى ميبود· معاملات اين شرکت همچنان بر اساس پوند استرلينگ انجام ميشد اما واحد پول کشورهاى سوٸيس و هلند نيز معتبر تلقى ميشدند· همزمان با گفتگوى مک گى با مصدق در خصوص اين پيشنهادها٬ آچسون به انگليس اطمينان ميداد که همچنان از دو اصل بينادى  آنان بطور کامل حمايت ميکند: "نفت توليدى در ايران بايد تحت کنترل  و توزيع بريتانياييها باشد" و "هيچگونه ترتيباتى که بازار جهانى نفت را آشفته سازد برقرار نشود·"۱

مصدق به اصرار ايالات متحده امريکا بر زمان ديدار خود از آمريکا افزود و در اين مدت٬ در انتظار انتخابات عمومى بريتانيا و نشستن چرچيل بجاى اتلى در دفتر نخست وزيرى بود· او به فيلادلفيا سفر کرد٬ يک سرى معاينات کامل در بيمارستان "والتر ريد" انجام داد و از مزرعه شخصى جورج مک گى در اطراف واشنگتن بازديد کرد و درباره محصولات هم با کشاورزان محلى گپ زد· مک گى تصديق ميکند که دولت آمريکا دچار اين باور نادرست بود که دولت محافظه کار آينده٬ منعطف تر خواهد بود· در واقع٬ چرچيل و ايدن وزير خارجه جديد طى مبارزه انتخاباتى خود٬ حزب کارگر را بى رحمانه به بى ارادگى متهم کرده بودند و به آنها لقب "باج دهنده" ضعيف ميدادند· ايدن که در زمان تحصيلات خود٬ زبان فارسى نيز خوانده بود٬ گمان ميکرد کارشناس "ذهنيت شرقى" است· او به سرعت٬ مسٸوليت شخصى "موضوع نفت" را بر عهده گرفت و کميته وزارتى خود را جايگزين کميته کارى نفت کرد که "ناتوان" ظاهر شده بود·

 

1. Foreign Office, ”Telegram (November 6, 1951),” FO 248/Persia 1951/34-1530.

 

تعجبى ندارد که ايدن٬ بسته پيشنهادى مک گى را فورا رد کرد و آنرا "يکسره غيرقابل قبول" خواند· او بر اين نکته پاى فشرد که "بهتر است هيچ توافقى صورت نگيرد تا اينکه توافق بدى داشته باشيم٬"۱ او از تمايل مصدق به دست نکشيدن از پالايشگاه آبادان شگفت زده بود٬ اما تاکيد داشت که نه تنها شرکت نفت بايد به ايران بازگردد بکه کنترل کامل مراکز نفتى را نيز ميبايستى مجددا بدست آورد· نظر همکاران او نيز در خصوص بسته مکى گى مشابه بود و آنها هم موضوع "غير عملى بودن" آن و "ضربه زدنش به سرمايه گذارييهاى ما در ديگر نقاط" را مطرح کردند· آنان همچنين مدعى شدند که اگر شل ميادين نفتى را بدست نداشته باشد٬ از پذيرش پالايشگاه آبادان هم سر باز خواهد زد و تکنيسينهاى غربى نيز نبايد براى شرکت ملى نفت کار کنند زيرا ايرانيان "غير قابل اطمينان٬ بى صلاحيت و بى توجه به نظر مشاوران" هستند·۲

اين عدم پذيرش بلافاصله از سوى شرکتهاى نفتى مورد پشتيبانى قرار گرفت· نماينده گانى جداگانه از شل٬ آستاندارد اويل٬ سوکونى و کيوم و ديگر شرکتها اين موضع بريتانيا را که "به نفع آنان نيست که با مصدق به توافق برسند" و اينکه "در صورت ملى شدن در ايران٬ تاٽيراتى فاجعه بار در ديگر کشورها مشاهده خواهد شد"٬ تقويت کردند·۳ گودى تاريخ نگار ديپلماتيک مينويسد: "دولت بريتانيا توافقى را که سرماىه گذارهاى فرامزرى اش را تهديد کند نخواهد پذيرفت٬ حتى اگر به معناى کمونيستى شدن ايران باشد· نميتوان به مصدق اجازه داد تا از تصرف اموال و داراييهاى شرکت نفت بهره بردارى کند٬ انگليسيها را خوار کند٬ و يا با آنها رفتارى تبعيض آميز داشته باشد·"۴

 

۱· همان جا

2. Ministerial Committee, October 25, 1951, FO 371/Persia 1951/34-91605.

3. Ministry of Fuel and Power, ”Meeting with Representatives of Oil Companies (November 17, 1951),” FO 371/Persia 1951/34-91611, Foreign Office, November 6, 1951, FO/Persia 1951/34-91610.

 

بريتانياييها موقتا مذاکرات را عقب انداختند و همچنان در انتظار چيزى نشستند که به باور آنها برکنارى فورى و اجتناب ناپذير مصدق از سوى شاه يا مجلس بود· خط مشى آنان کاملا صريح بود: "با جانشين مصدق گفتگو خواهيم کرد نه با مصدق·"۱ توصيه ايدن به چرچيل نيز اين بود که "حتى اگر درجه بحران بالا رود٬ ما بايد سرسختانه مقاومت کنيم·"۲ موضع عمومى او حتى غيرعملى تر بود: "صبر و شکيبايي توصيه خداوند  و عجله  کار شيطان است·"۳ شپرد به دو "تفاوت" بين بريتانيا و ايالات متحده  آمريکا پى برده بود: بريتانيا متقاعد شده بود که اگر "موضوع نفت مدتى دوام يابد"٬ بزودى در تهران شاهد تغيير دولت خواهيم بود· آمريکا اما تمايل داشت شرکت نفت را به ازاى برقرارى اصل ۵۰/۵۰ و عدم آشفتگى صنعت نفت بين المللى٬ قربانى کند·۴

 

1.      Foreign Office,  Political Issues Involved in the Present Situation in Persia (November 13, 1951),” FO 371/Persia 1951/34-91611.

2.      2. Foreign Office, Handwritten Note on November 8, 1951, FO 371/Persia 1951/34-91610.

3.      Foreign Office, December 8, 1951, FO 371/Persia 1951/34-91616.

4.      British Ambassador, #Telegram (October 23, 1951),” FO 371/Persia  1951/34-91606.

 

مک گى در اين زمينه نوشت:

 

هنگامى که آچسون از ضيافت مهم ناهار با آنتونى ايدن به سفارت ما در پاريس بازگشت٬ من و بسيارى ديگر از افراد درگير در مذاکرات در اتاق ارتباطات وزارت امور خارجه منتظر بوديم· آچسون از خط تلفن پاريس گفت که ايدن پذيراى پيشنهاد ما نيست و اينکه از تلاش هاى ما تشکر کرده  اما يادآور شده است که نميتواند پيشنهاد ما را بپذيرد· او نميخواست بيش از اين مذاکره ديگرى انجام شود· او خواست به مصدق بگوييم که همه چيز به پايان رسيده است· به محض اينکه دريافتيم تلاش ما شکست خورده است٬ سکوت همه جا را فرا گرفت· اين امر براى من تقريبا به منزله پايان جهان بود٬ چون به نظرم انعقاد يک موافقتنامه بسيار مهم بود و واقعا فکر ميکردم که اساس يک موافقتنامه را براى بريتانيا فراهم کرده ايم· من درخواست کردم که با مصدق ديدار کنم· هنگامى که وارد اتاق خوابش در شورهم۱ شدم٬ فقط گفت: "آمده اى مرا به خانه ببرى·"

گفتم "بله٬ متاسفم از اينکه نتوانستيم پل واسطى بي شما و بريتانيا ايجاد کنيم· اين امر براى ما نيز همانند شما٬ باعٽ نااميدى است·" لحظه اى بود که هرگز فراموشش نميکنم· او بدون هيچ گونه اتهام زنى متقابل به آرامى آن را پذيرفت·۲  

 

اين رويداد کمتر شناخته شده – که آٽار تاريخى متعارف بکلى ناديده اش ميگيرند – در واقع نافى باور متعارف است که بريتانيا هم مٽل ايران همواره آماده مصالحه بوده است· در واقع اين پيشنهاد از سوى بريتانياييها رد شد اما سرهنگ ورنون والترز در خاطرات خود مدعى است که مذاکرات واشنگتن صرفا به اين دليل که خود مصدق "احساس نميکرد در موقعيت پذيرش موافقنامه است" شکست خورد·۳ همچنين دين آچسون درخاطرات خود مدعى ميشود که مصدق نميتوانست مصالحه کند زيرا "عملا باد کاشته و طوفان درو کرده بود":

 

ويژگى محکوم به شکست مصدق اين بود که هرگز درنگ نکرد تا ببيند احساساتى که براى حمايت از او برانگيخته شدند عملا آزادى انتخاب او را محدود کردند و تنها راه حلهاى افراطى ممکن را بر سر راه او گذاشتند· شايد ما هم دير فهمىديم که او اساسا يک ايرانى ٽروتمند٬ مرتجع و داراى ذهنيت فٸودالى است که تحت تاٽير تنفر افراطى نسبت به بريتانياييها قرار دارد و آرزوى بيرون راندن آنها و همه فعاليتهايشان را از کشور٬ بدون توجه به هزينه هاى مربوط به آن در سر مىپرواراند· او نقش آفرين و قمارباز خوبى بود·۴

 

1.      Shoham

2.      McGhee, Envoy  to the Middle World, 403.

3.      Walter, Silent Mission. 262.

4.      Dean Acheson, Present at the Creation: My Years on the State Department (New York: Norton, 1969), 504.

 

آچسون در ياداشتهاى محرمانه خود٬ کمتر ريا ميکرد· او روايت کرده است که چگونه به چرچيل٬ آن "شير زخمى" گفت که شرکت نفت انگليس و ايران بازنميگردد و واگذار کردن پالايشگاه آبادان به هلنديها هم در حکم درخواست از ايالات متحده آمريکا براى "عقب نشينى به نفع گواتمالا" است·۱

پرزيدنت ترومن بر اساس برنامه توسعه ايالات متحده آمريکا موسوم به اصل چهار٬ وامى ۲۳ ميليون دلارى بعنوان هديه خداحاقظى  به مصدق پرداخت کرد· مصدق در ۲۷ آبان ۱۳۳۰ واشنگتن را ترک کرد و بر سر راه خود به قاهره رفت و با استقبالى پر شور روبرو شد· جمعيت مشتاق در خيابانى که نام او را بر خود ميديد٬ خودروى او را به معناى واقعى همراهى کردند· مصر در حال مبارزه براى ملى کردن شرکت ايتاليايى- فرانسوى کانال سوٸز بود· استقبال از مصدق در تهران به مراتب پرشورتر هم بود· مصدق در گزارش خود به مجلس گفت که استراتژى بريتانياييها بازيابى کنترل بر صنعت نفت٬ تظاهر به پذيرش اصل ملى شدن و وقت خريدن است تا بتوانند دولت را سرنگون سازند·۲ او با استفاده از اين فرصت٬ کابينه خود را تغيير داد٬ راى اعتماد قاطعى بدست آورد و تاريخ برگزارى انتخابات مجلس هفدهم را معين کرد·

 

1. Secretary of State, ”Memo to the State Department (N0vember 10, 1951),” Foriegn Relation of the US: 1952-54, vol. 278-79.

۲· محمد مصدق٬ سخنرانى٬ مذاکرات مجلس٬ ۲ آذر ۱۳۳۰·

 

مصدق در تغيير کابينه اش٬ امير علايى را بسمت وزير دادگسترى٬ صالح را بعنوان وزير فرهنگ٬ دکتر غلامحسين صديقى جامعه شناس تحصيلکرده فرانسه در دانشگاه تهران را بعنوان وزير تلگراف و تلفن٬ خليل طالقانى جوان تحصيلکرده در رشته کشاورزى از فرانسه را بعنوان وزير کشاورزى ابراهيم عالمى حقوقدان تحصيلکرده فرانسه و کسى که از نظر بريتانيا "فرمانبردار تمام عيار" مصدق بود را بعنوان وزير کار٬ تيمسار مرتضى يزدان پناه افسر قديمى را بعنوان وزير جنگ٬ و على امينى (امين الدوله) آريستوکرات تحصيلکرده فرانسه و رٸيس پيشين بانک صنعت را بعنوان وزير اقتصاد معرفى کرد· امينى از بستگان دور مصدق و منتقد ديرپاى شاه بود·

کابينه اول مصدق٬ "گرايشات دست راستى" داشت· اما کابينه دوم٬ آشکارا تمايلات چپى داشت زيرا چهار تن از وزراى آم امير علايى٬ صالح٬ صديقى و طالقانى عضو حزب ايران بودند· مصدق طى نطقى طولانى در مجلس٬ وعده برگزارى انتخابى آزاد را داد٬ يادآور شد که همواره مدافع اصلاحات نظام انتخابى بوده و قول داد که تا زمان حل شدن مسٸله نفت همچنان در مقام خود باقى بماند·۱ لوى هندرسون بطور محرمانه به فرانسيس شپرد گفت: "مصدق به درجه اى از محبوبيت مردمى رسيده که شاه "بيشتر از قرار گرفتن در موضع مخالف او ميترسد تا ماندنش در قدرت·"۲ به هندرسون گوشزد شد که قانون کمکهاى متقابل دفاعى"۳ درباره فروش نفت به کشورهاى تحت لواى کمونيسم را براى مصدق بخواند·

 

۱· محمد مصدق٬ سخنرانى٬ مذاکرات مجلس٬ ۱۹ آذر ۱۳۳۰·

2. British Embassy, December 17, 1951, FO 371/Persia 1951/34-91466.

۳· "Battle Act" قانون کمکهاى دفاعى متقابل که از سوى کنگره آمريکا تصويب شد و در اکتبر ۱۹۴۹ به امضاى ترومن رسيد· اين قانون٬ نخستين کمک نظامى خارجى آمريکا به ويژه به اروپا در دوره جنگ سرد بود·

 

شپرد در يکى از ياداشتهاى طولانى و جزمى خود تصديق کرد که مصدق همچنان داراى شهرت مردمى است٬ اما افزود که بهتر است موضع تعلل همچنان ادامه يابد زيرا اکنون فضايى مناسب بوجود آمده تا اپوزيسيون بزودى او را به زير بکشد·":

 

بنظر کاملا آشکار است که آقاى مصدق خود با کمک تبليغات هوشمندانه٬ ذهن مردم ايران را به ميزانى قابل ملاحظه بسوى خود جلب کرده است· دلايل خوبى براى اين قضيه وجود دارد که تنها در پرتو آگاهى از تاريخ و ويژگى ايرانيان قابل درک است· مصدق اولا برخلاف ديگر نخست وزيران از سال ۱۹۲۳/۱۳۰۲ به اين سو نامزد آشکار و صريح شاه و يا ديگر قدرت يا قدرتها نبود··· دوم٬ او کارى انجام داده است که همواره در قلب و روح ايرانيان عزيز و گرامى است: او اقتدار يک قدرت بزرگ و يک منفعت خارجى بزرگ را زير پا گذاشت و راهى طولانى براى نابود کردن اعتبار اولى و رونق منافع مردمى پيموده است····

 

محبوبيت اوليه دستاوردهاى منفى مصدق در کنار تاٽير هيبت نحيف و بيمار او بر ايرانيانى که هنوز حسى از گرايشات عرفانى در خود ميديدند٬ زياد شد و اين را بايد پذيرفت· اما من معتقدم که جبهه ملى بعنوان يک جنبش از ظرفيت مٽبتى برخوردار نيست· آنها بشدت فقط بر يک اقليت کوچک کنترل دارند·۱

 

جورج ميدلتون – کاردار شپرد – بر اين ديدگاه صحه گذاشت· بر اساس پيش بينى او٬ موقعيت مصدق بشکلى اجتناب ناپذير و به دليل خصومت نيروهاى مسلح٬ مشکلات اقتصادى بويژه در بازار٬ "جدايى کامل" مورد نظر سفير آمريکا و از همه مهمتر٬ مخالفت فزاينده مورد انتظار در سنا و مجلس آينده٬ تضعيف ميشد·۲ در فوريه ۱۹۵۱/بهمن ۱۳۳۰ ديدارى بين مقامات رده بالاى بريتانيايى و آمريکايى براى بحٽ درباره بحران ايران در لندن برگزار شد· گزارش و اسناد اين ديدار از بين رفته است·۳

 

1. British Embassy, ”Telegram to the Foreign Secretary on the Persian Situation,” FO 248/Persia 1951/34-1514.

2. British Charge d´ Affaire, “Brief for the Ministerial Committee (March 7, 1951),” FO 371/Persia 1952/34-98649.

3. Foreign Office, February 14, 1952, FO 371/Persia 1952/34-98608.

 

 

 

 

يرواند آبراهاميان

 

کودتا

۲۸ مرداد٬ سازمان سيا و ريشه هاى روابط ايران و آمريکا در عصر مدرن

 

ترجمه محمد ابراهيم فاتح

 

باز نويس: پيام پرتوى

 

مجلس هفدهم

اکٽر حوزه هاى انتخابيه در ايران٬ مراکزى کوچک و کم جمعيت بودند· انتخابات در شهرهاى کوچک و مناطق روستايى تا حدودى از سوى افراد متنفذ محلى مهندسى ميشد٬ بخصوص زمينداران بزرگ و روساى قبايل و ايلات که دهقانان و مستاجران خود را دسته جمعى به پاى صندوقهاى راى مياوردند· بخش ديگرى از اين نفوذ متعلق به مقامات استانها از جمله فرمانده هان نظامى بود که هٸيتهاى انتخاباتى را تعيين ميکردند٬ بر صندوق آرا نظارت داشتند و نتايج را اعلام ميکردند· مصدق طى سالهاى مختلف طرحهايى براى افزايش نماينده گان شهرها٬ ايجاد کرسى هاى دانشگاهى و دادن استقلال بيشتر به هٸيتهاى انتخاباتى اراٸه داده بود· اما از آنجا که معمولا اجراى اين طرح هاى اصلاحى به بعد موکول ميشد٬ او هيچ گزينه ديگرى جز ورود به انتخابات جديد با سيستم موجود در اختيار نداشت· نتايج حوزه هاى روستايى و شهرهاى کوچک در اين انتخابات٬ قابل پيش بينى بود· زمينداران و تجار وابسته به بريتانيا مانند شيخ هادى طاهرى و هاشم ملک مدنى مجددا از شهرهاى خود انتخاب شدند· اين دو نفر٬ حاميان دست و دل باز سيد ضياء بودند· در پرونده هاى بريتانيا٬ طاهرى فردى "با رفتار بسيار دوستانه نسبت به ما"٬ "يکى از استوارترين و مطمٸن ترين نماينده گان"٬ و "ميهن پرستى که اجازه نميداد ميهن پرستى اش از حد لازم مزاحم منافع شخص اش شود" توصيف شده بود· جمال الدين امامى رٸيس مجلس که اشتباه پيشنهاد نخست وزيرى به مصدق را مرتکب شده بود٬ مجددا شهر خوى انتخاب شد· او با اين درک که از حوزه تهران انتخاب نخواهد شد٬ عازم حوزه انتخاباتى در آذربايجان شد که از ۱۳۲۵ به اين سو٬ تحت حکومت نظامى قرار داشت· سيد حسن امامى امام جمعه تهران٬ قاضى عاليتربه و داراى پيشينه طولانى در حمايت از اموال سلطنتى و خلع يد از مالکان پيشين آن هم از شهر مهاباد انتخاب شد که اين شهر نيز از ۱۳۲۵ تحت حکومت نظامى قرار داشت· عبدالرحيم فرامرزى سردبير کيهان از شهر ورامين در نزديکى تهران که خاندان سلطنتى سيد ضياء در آن املاک وسيعى داشتند٬ انتخاب شد· مراد ابراهيم ريگى٬ يکى از روساى بلوچ مجددا از بلوچستان انتخاب شد· به همين ترتيب٬ چهار ذولفقارى که سران ايلات آذربايجان شرقى بودند٬ همگى از شهرهاى خود وارد مجلس شدند·

انتخابات در شهرهاى ديگر بسيار رقابتى بود· در اين بين٬ شدت رقابت سلطنت طلبان و جبهه ملى به اندازه رقابت بين جناح جبهه ملى  نبود· در يک جناح ديگر٬ مجاهدين اسلام نزديک به آيت الله کاشانى و حزب زحمتکشان بقايى با حمايت اندکى از سوى فداييان اسلام قرار داشتند· اين دو جناح براى پيروزى نامزدهاى خود و نفوذ در وزارت کشور که وزيرانش طى انتخابات چندين بار تغيير کرده بودند٬ سخت تلاش ميکردند· اين دو جناح در تهران٬ فهرست انتخاباتى مشترکى تهيه کردند که شامل چهره هايى نظير ملکى٬ کاشانى٬ حسيبى٬ حاٸرى زاده٬ بقايى٬ نريمان و شايگان ميشد·

اما در شهرهاى ديگر٬ دو جناح نامزدهايى جداگانه معرفى کردند· سران حزب ايران مانند رضوى٬ سنجابى و معظمى به ترتيب از زادگاه خود يعنى شهرهاى کرمان٬ کرمانشاه و گلپايگان وارد مجلس شدند· نامزدهاى کاشانى هم از شهرهايى مانند شاهرود و تبريز انتخاب شدند· رقابت انتخاباتى قم به رقابتى سه جانبه بين کاشانى٬ جبهه ملى و نهادهاى روحانى محلى تبديل شد و در آن٬ هر يک از جناح ها نامزدهايى جداگانه معرفى کردند·

در گرماگرم مبارزات انتخاباتى٬ محمد مهدى عبدخدايى٬ عضو ۱۶ ساله فداييان اسلام با کافر خواندن فاطمى بسوى وى تيراندازى و او ار زخمى کرد· ضارب زنده ماند تا به يک چهره محترم در جمهورى اسلامى تبديل شود· سفارت بريتانيا که مساٸل انتخابات را با دقت تحت نظر داشت٬ نوشت:

"اختلاف بين کاشانى و مصدق طى هفته جارى آشکار شد· کاشانى به شکلى فزاينده از مصدق و وزير کشور ناراضى است زيرا آنان از کمک به کانديداهاى او براى مجلس خوددارى ميکنند· همچنين کارهاى "سفارشى" شرم آور پسران کاشانى در انتخابات بطور جدى به اعتبار وى لطمه زده و او از اين مسٸله آگاه است·"۱  

 

1. British Embassy, March 10, 1952, FO 248/Persia 1952/34-1531.

 

مصدق از آن هراس داشت که رقابت در مراکز شهرى از کنترل خارج شود و بلوکى از محافظه کاران در مراکز انتخاباتى روستايى بوجود بيايد· بهمين دليل٬ هنگامى که ۷۹ نماينده از مجموع ۱۳۶ نماينده انتخاب شدند٬ انتخابات را متوقف کرد· اين تعداد ٬ تنها براى بحد نصاب رسيدن شمار نماينده گان کافى بود·

افتتاح مجلس در [۱۷]  ارديبهشت ماه ۱۳۳۱ ٬ فرصتى براى آمريکا و بريتانيا فراهم ساخت تا دولت را به زانو درآورند· در اين دوره٬ شمار نماينده گان حامى مصدق ۲۵ نفر٬ کاشانى ۱۰ نفر و نماينده گان حامى شاه هم ۲۰ نفر بودند· ساير نماينده گان٬ از جمله دو برادر به نامهاى خسرو محمد حسين قشقايى خود را مستقل خواندند· به بيانى دير٬ مصدق تا زمانى که ميتوانست حمايت کاشانى و برخى نماينده گان مستقل را حفظ کند٬ قادر بود کار خود را به پيش ببرد· در اين ميان٬ سيد ضياء با مبالغه فراوان مدعى بود که پشتيبانى پنهانى دستکم ۲۵ نماينده را با خود دارد·۱ بر اساس گزارش سفارت بريتانيا٬ نشانه هايى آشکار مبنى بر تلاش شاه براى رسيدن به تفاهم با کاشانى ديده ميشد· کاشانى نيز به حاميان خود دستور داده بود تا انتقاد از خاندان سلطنتى را متوقف سازند·۲ ارتشبد عبدالحسين حجازى استاندار پيشين خوزستان که معتمد دربار و انگليسيها بود٬ به بريتانياييها اطمينان داده بود که دربار خيال دارد به محض تشکيل مجلس٬ مصدق را "سرنگو" سازد·

بريتانياييها به تندى پاسخ دادند که از اين گونه وعده ها خسته شده اند و چنين چيزهايى را بارها پس از ماموريت هريمن· پس از ماموريت استوکس و حتى پس از سفر مصدق به آمريکا شنيده اند·۳ آنها خواهان کارى اساسى تر بودند·

1. Robin Zaehner, ”Conversation With Sayyed Ziba,” FO 248/Persia 1952/34-1531.

2. British Embassy, “The Shah and Kashani (Januari 8, 1952),” FO 248/Persia 1952/34-1541, January 28, 1952, FO 248/Persia 1952/34-1531

3. British Embassy, May 26, 1952, FO 248/Persia 1952/34-1531.

 

ميدلتون به لندن اطمينان داد که شاه ميخواهد مصدق برود٬ اما ترجيح ميدهد بلافاصله پس از اينکه پشتيبانى "مردمى" اش را از دست داد٬ برود·۱ يکى ديپلماتهاى وزارت امورخارجه در لندن٬ در حاشيه هاى گزارشى از تهران نوشت: "بنظر من٬ مصدق همچنان از حمايت عمومى بهره مند است٬ بسيار بيشتر از باور دوستان نزديک مان به ما·· شايد کودتا تنها راه حل باشد·۲

آغاز بکار مجلس براى مصدق بدشگون بود٬ مجلس راى ۳۹ به ۳۵ ٬ حسن امامى را در رقابت با معظمى به رياست مجلس برگزيد· بر اساس گزارش منابع بريتانيايى٬ دربار با اين ادعا که معظمى آدمى "فريبکار٬ نامطمٸن٬ شبه سوسياليست و مشهور به ٽروتمندترين چهره مجلس" است عليه او لابى و اعمال نفوذ کرد·۳ مجلس٬ پذيرش درخواست مصدق در زمينه واگذارى اختيارات ويژه را بمنظور بررسى تحريمهاى اقتصادى به مدت ۶ ماه به تاخير انداخت· همزمان سنا نيز در اراٸه راى اعتماد به کابينه جديد تعلل کرد· به گزارش سفارت بريتانيا: "مخالفت سنا احتمالا موقعيت مصدق را در نظر توده مردم تقويت کرده است· براى دستگاه تبليغات دولت نسبتا آسان است که سنا را مجلس مرتجع و بدنه خونخوار کاملا در خدمت منافع خارجى معرفى کند·"۴

خبر بدشگون تر اين بود که حسن امامى و ملک مدنى در پشت صحنه از سوى قوام در حال لابى بودند و او را تنها سياستمدارى معرفى ميکردند که قادر به حل بحران نفتى است· شپرد و هندرسون هم به ويژه پس از ديدار محرمانه و طولانى هندرسون با قوام بشدت بر اين موضع٬ پافشارى ميکردند· هندرسون کاملا با شپرد هم عقيده بود که "تلاشى براى معامله با مصدق بيفايده" است·۵

 

1. British Embassy, July 13, 1952, FO 248/Persia 1952/34-1539.

2. Foreign Office, May 28, 1952, FO 248/Persia 1952/34-1531.

3. British Embassy, June 28, 1952, FO 248/Persia 1952/34-1531.

4. British Embassy, July 13, 1952, FO 248/Persia 1952/34-1539.

5. British Embassy, April 16, 1952, FO 248/Persia 1952/34-1531.

 

او به واشنگتن اعلام کرد که "ايران٬ کشورى بيمار است و نخست وزير آن يکى از بيمارترين رهبران است· بنابراين نميتوانيم ايران و يا او را کشورى عادى تلقى کنيم·"۱ او که به طرفدارى از قوام سخن ميگفت٬ بر اين نظر بود که "بازنشستگى" مصدق٬ تنها پيش شرط براى حل و فصل قضيه است زيرا نه او و نه بريتانياييها حاضر به تسليم شدن نبودند·"۲ سفارت بريتانيا گزارش داد که هندرسون در ملاقات محرمانه سه ساعته خود با قوام٬ "تحت تاٽير" پيرمرد قرار گرفته است وبه اين جمع بندى رسيده که او "بهترين شخص براى جايگزينى" مصدق است·۳ ايدن – وزير خارجه بريتانيا- نيز سفير خود در تهران را به حمايت از موضع سفير آمريکا – يعنى درخواست شاه براى عدم وقت کشى و جايگزين کردن مصدق با قوام- فراخواند·۴ با اين حال٬ بررسى نقش دقيق ايالات متحده آمريکا در اين قضيه همچنان دشوار است· در مجلد روابط خارجى ايالات متحده آمريکا ميتوان در خصوص رويدادهاى مربوط به اين هفته ها جاى خالى هاى زيادى را مشاهده کرد·۵

در اين ميان٬ شايعاتى به سفارت بريتانيا رسيد مبنى بر اينکه بقايى و مکى و حاٸرى زاده٬ بويژه در دهه ۱۳۲۰ با قوام کار کرده بودند٬ به اين راه حل تمايل نشان داده اند· همچنين گزارش شد که بقايى براى تجديد حمايت از قوام٬ مبالغى را از آمريکاييها دريافت کرده است·۶

 

1. U.S. Ambassador, January 4, 1952, Foreign Relations of the US: 1952-54, vol. 10, 302.

2. U.S. Ambassador, May 24, 1952, Foreign Relations of the US: 1952-54, vol. 10, 382.

3. British Embassy, June 11, 1952, FO 248/Persia 1952/34-1531.

4. Foreign Office, “Letter to the British Ambassador (July 18, 1951), FO 416/Persia 1951/34-105.

5. U.S. Government, Foreign Relations of the US 1952-54 vol. 10, 410-46.

6. British Embassy, August 21, 1952, FO 248/Persia 1952/34-1531, January 28, 1952, FO 248/Persia 1052/34-1531.

 

سفارت بعدها گزارش کرد که قوام٬ نامه اى دردسر ساز از بقايى در اختيار داشت که در آن وعده حمايت بقايى از قوام مطرح شده بود·۱برخى از اعضاى عادى حزب زحمتکشان بعدها فهميدند رهبر آنان در حالى که در شعارهاى راديکال از ديگران پيشى گرفته بود٬ ملاقات هايى پنهانى با قوام و شاه انجام ميداده است و از اين بابت خشمگين شدند·۲ کاشانى که به دليل دستگيرى اش در ۱۳۲۵ کينه اى شخصى از قوام در دل داشت٬ نامزدهاى ديگرى را براى جايگزينى مصدق به علاء وزير دربار پيشنهاد کرد·۳ شاه نيز به دليل اختلافات گذشته٬ تمايلى براى کمک به قوام نداشت· او به حسن امامى گفت: "آوردن قوام به قدرت بسيار خوب است٬ اما اگر خواستيم که برود٬ چگونه ميتوانيم از دستش خلاص شويم؟"۴ همين امامى نيز براى جلب نظر شمارى از نماينده گان روحانى و دريافت کمک مالى به بريىانياييها نزديک شده بود· وزارت امور خارجه بريتانيا به شکل محرمانه در اين خصوص نوشت: "ظاهرا چرخهاى اسلام در مقايسه با ديگر اعتقادات٬ به چرب شدن بيشترى نياز دارد·"۵ سفارت گزارش داد که شاه٬ مخفيانه در حال کمک مالى به حسن امامى براى تضعيف مصدق است·۶ در اين گزارش آمده بود که رٸيس تشريفات دربار "براى خلاص شدن از مصدق مٽل يک سگ آبى در ميان نماينده گان مجلس در تکاپو بود·" اما کانديداى مشخصى را در ذهن نداشت·۷  

 

1.      British Embassy, ”Cofidential Conversation with an Informant (August 21, 1952), ” FO 248/Persia 1952/1521.

 

۲· مسعود حجازى٬ داورى خاطرات (تهران: ۱۳۵۷)٬ ۴۶-۸·

3. U.S. Ambassador, June 27, 1952, Foreign Relation of the US, Vol. 10, 405; British Embassy, “Letter to the Foreign Office (July 28, 1952), “FO 248/Persia 1952/1531.

4. British Embassy. June 21, 1952, FO 248/Persia 1952/34-1531.

5. Foreign Office, May 28, 1952, FO 248/Persia 1952/34-1531.

6. British Embassy, July 16, 1952, FO 248/Persia 1952/34-1539.

7. British Embassy, “Conversatio with Perron,” FO 248/Persia 1952/34-1531.

 

بريتانياييها برغم اين گزارش ها همچنان اعتقاد داشتند که فقط شاه ميتواند مصدق را برکنار و حتى مجلس را منحل کند:

 

بدون حمايت شاه٬ مصدق را به آسانى نميتوان به زير کشيد···· شايد هم مصدق٬ تسلط و نفوذى فوق العاده بر او داشته باشد و قادر باشد هر زمان که دولت خود را در خطر سقوط ببيند٬ او را مرعوب کند· از نظر برخى – و نه همه – آشنايان ايرانى من٬ احتمال ديگر اين است که شاه هرگز ما را بخاطر ساقط کردن پدرش نبخشيده باشد· رفتارهاى اخير او را مطروان به تمايل تقريبا ديوانه وار به انتقام تعبير کرد· بنظرم ميرسد که بعنوان يک سياست دراز مدت بايد در راستاى خلع او از تمام قدرتش و در صورت لزوم حتى فرستادن او به همان راه پدر متوهم اش تلاش کنيم··· ذهن غربى بسختى ميتواند انگيزه هايى که شاه را برانگيخته اند٬ درک کند·"۱

 

1. British Embassy, July 8, 1952, FO 248/Persia 1952/34-1541

 

بريتانياييها هنوز نميتوانستند به خود بقبولانند که شاه جرٸت نداشت تمامى اعتبار ميهن پرستانه خود را از طريق مخالفت آشکار با مصدق و جنبش ناسيوناليستى فدا کند·

مصدق با اطلاع يافتن از اين دسيسه ها٬ يک بحران قانونى را طرح ريزى کرد· او خواهان داشتن حق تعيين وزير جنگ کابينه خود شد و در اين راستا به موادى از قانون اساسى اشاره کرد که در آن تصريح شده بود پادشاه بايد سلطنت کند و نه حکومت· و اينکه اعضاى کابينه از جمله وزير جنگ بايد در برابر ملت – و نه شاه – پاسخگو باشند· او همچنين تاکيد کرد که نيروهاى نظامى بايد در برابر شهروندان پاسخگو باشند٬ کابينه بايد در برابر مجلس پاسخگو باشد و آنهم به نوبه خود صرفا در برابر ملت مسٸول و پاسخگو است· اما شاه عادت داشت که با ارتش همانند اموال شخصى خود رفتار کند و تمام سياستمدارن از جمله قوام را از آن دور نگه داشته بود· کنترل وزارت جنگ را ميتوان مشکلى قانونى و ديرينه٬ از زمان تبعيد رضاشاه در ۱۳۲۰ به اين سو٬ توصيف کرد· بر اساس گزارش ميدلتون٬ شاه در سرپيچى از خواسته مصدق در مورد جنگ ترديد نکرد زيرا "کنترل عملى او بر نيروهاى نظامى٬ منبع اساسى نفوذ در کشور بشمار ميرفت·۱

با اوج گرفتن مسٸله٬ مصدق با دور زدن نه تنها شاه بلکه مجلس و سنا٬ مستقيما به مردم رجوع کرد· او از مردم خواست تا بين او و شاه٬ بين او و مخالفانش در مجلس و بين او بعنوان سخنگوى ملى و شرکت نفت تحت مالکيت انگليس٬ يکى ار انتخاب کنند· او براى نخسين بار٬ آشکارا از شاه به دليل نقض قانون اساسى و مقاومت در برابر مبارزه ملى انتقاد کرد· مصدق تاکيد کرد تا زمانى که ارتش و وزارت جنگ نتيجه انتخابات را دستکارى ميکنند٬ کشور هرگز طعم آزادى واقعى را نخواهد چشيد· نطق استعفاى او خطاب به ملت٬ دربر دارنده اين سخنان جنجال بر انگيز بود که "در جريان حوادٽ اخير به اين نتيجه رسيده ام که به يک وزير جنگ معتمد نياز مبرم دارم٬ کسى که بتواند مبارزه ملى را که از سوى ملت ايران آغاز شده است٬ به سرانجام برساند· از آنجا که اعليحضرت همايونى با اين تقاضا موافقت نکرده اند٬ استعفا ميدهم تا دولت آينده را کسى تشکيل دهد که کاملا مورد اعتماد باشد و بتواند منويات شاهانه را اجرا کند· با وضع فعلى٬ ممکن نيست مبارزه اى را که ملت ايران شروع کرده است پيروزمندانه خاتمه داد·"۳ اين حرکت٬ موفقيت عميقى در پى داشت و منجر به رويدادى شد که در تاريخ ايران به قيام ۳۰ تير معروف شده است·

 

1. British Embassy, July 28, 1952, FO 248/Persia 1952/34-1541.

۲· محمد مصدق٬ "نطق استعفاء"٬ اطلاعات٬ ۲۷ تير ۱۳۳۱

 

 

يرواند آبراهاميان

کودتا

۲۸ مرداد٬ سازمان سيا و ريشه هاى روابط ايران و آمريکا در عصر مدرن

 

ترجمه محمد ابراهيم فاتح

 

باز نويس: پيام پرتوى

 

قيام ۳۰ تير ۱۳۳۱

استعفاى مصدق در ۲۵ تيرماه اعلام شد· مجلس طى جلسه اى پشت درهاى بسته و همزمان با بايکوت نماينده گان هوادارن مصدق٬ بيدرنگ نخست وزيرى را به قوام پيشنهاد کرد· قوام با ۴۰ راى موافق در برابر ۲ راى ممتنع به نخست وزيرى رسيد· در ميان اين ۴۰ نفر٬ احتمالا آراء افرادى مانند بقايى٬ مکى٬ حاٸرى زاده نيز وجود داشته است· قوام بدون فوت وقت اين پيشنهاد را پذيرفت و در خصوص ترکيب کابينه با سفارت بريتانيا مذاکره کرد· او همچنين پيشنهاد کرد که مذاکرات نفتى مجددا از سر گرفته شود·۱ قوام در نطق خود راديويى خود خطاب به ملت با فخرفروشى گفت که خود او مبارزه ملى شدن نفت را در سال ۱۳۲۶ آغاز کرده است و در ادامه وعده داد که قضيه نفت را در اسرع وقت و در وضعيتى "منعطف تر و معقول" فيصله ميده· او نطق خود را با محکوم کردن فتنه انگيزان٬ مردم فريبان٬ سياسيون خيابانى و "رياکارانى که زير نقاب مبارزه با اقراطى گرايى سرخ٬ قانون اساسى را تضعيف کرده و در مقابل٬ ارتجاع سياه و خرافات قديمى را تقويت ميکنند" خاتمه داد· شايعه بود که آمريکا هم به او پيشنهاد کمک داده است· همچنين شايعه بود که او حکم بازداشت کاشانى را نيز صادر کرده است· حسن ارسنجابى مشاور قوام٬ تصديق کرد که اين سخنرانى قوام· اشتباهى فاحش بود و کاشانى را بسوى مصدق سوق داد·۲ تعجبى نداشت که کاشانى در دعوت براى تظاهرات سراسرى به جبهه ملى و اصناف بازار پيوست· او اعلام کرد: "قدرتهاى خارجى از قوام براى تضعيف دين٬ آزادى و استقلال ملت" استفاده ميکنند·"۳ فراخوان برگزارى تظاهرات سراسرى٬ مورد پشتيبانى حزب توده قرار گرفت· اين نخستين بارى بود که حزب توده به پشتيبانى کامل از مصدق وارد عمل ميشد· حزب خواهان اعتصابى سراسرى در کشور شد و از حاميان خود خواست تا به خيابان بيايند· بر اساس برآورد سفارت بريتانيا٬ افزون بر ۹۰ درصد کارگران سازمندهى شه در تهران بويژه در بخش صنعت به فراخوان حزب توده توجه کردند·۴

 

1. British Embassy, July 19, 1952, FO 248/Persia 1952/34-1539, Britannica House, ”Chronology on Persia,” BP/1052-11459.

۲· حسن ارسنجابى٬ ياداشتهاى سياسى٬ سى تير (تهران: ۱۳۳۵)·

۳· آيت الله کاشانى٬ "بيانيه"٬ شاهد٬ ۲۹ تير ۱۳۳۱·

4. British Eembassy, ”The Tudeh Party Policy,” FO 416/Persia 1952/105.

 

بلافاصله پس قيام٬ کاشانى از حزب توده بخاطر کمک در "پيروى عليه امپرياليسم انگليس" تشکر کرد·۱ هم فاتح و هم سنجابى – چهره هايى که هرگز نميتوانستند در زمره هواداران حزب توده تصور شوند – بر اهميت نقش تعيين کننده حزب توده در قيام ۳۰ تير  تاکيد کرده اند·۲ اين امر در واقع حاکى از تغيىرى اساسى در خط مشى حزب توده بود· تا آن هنگام٬ چپ گرايان افراطى رهبرى را در دست داشتند و گرايش آنان اين بود که مصدق "نوکر" هوادار آمريکا بنامند· اما اکٽريت اعضاى کميته مرکزى حزب از اين به بعد مصدق را "ميهن پرستى ضد امپرياليست" ميديدند·۳

 

1. New York Tomes, July 23, 1952.

۲· فاتح٬ پنجاه سال نفت٬ ۶۰۶-۶۰۷٬ ٬ ارسنجابى٬ ياداشتهاى سياسى٬ ۵۰-۴۸·

۳· نورالدين کيانورى٬ خاطرات٬ ۲۱۷-۹۰ (تهران:۱۳۷۱)·

 

نقطه اوج بحران در ۳۰ تيرماه آشکار شد· پس از ۳ روز اعتراضات پيوسته و تعطيلى کار بويژه در بازار٬ اکٽر شهرهاى ايران به دليل اعتصابات و تظاهرات گسترده به خروش آمدند· تهران٬ روز ۳۰ تير را با سکوتى عجيب آغاز کرد· تقريبا تمامى ادارت٬ مغازه ها٬ بازارها٬ کارخانه ها٬ اتوبوسها و تاکسيها نيز بسته بودند· حوالى پيش از ظهر٬ راهپيمايان از مناطق کارگرى جنوب شهر و همچنين منطقه اى مرکزى بازار٬ در ميدان بهارستان به يکديگر پيوستند و از سوى نيروهاى نظامى٬ تانکها و کاميونها محاصره شدند· پايتخت  به مدت ۵ ساعت تمام در هرج و مرج مطلق فرورفت· در اين ميان يکى از براداران شاه که راننده اش به اشتباه وارد يکى از خيابانهاى پرآشوب شده بود٬ بشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت· مجسمه رضاشاه  به پايين کشيده شد٬ يکى از نماينده گان در حالى که در تلاش بود جمعيت را به حل مسالمت آميز قضيه متقاعد کند٬ با سنگ مورد حمله قرار گرفت· يکى از افسران ارتش اعلام کرد که هرگز از فرمان آتش به سوى جمعيت اطاعت نخواهد کرد· يک جيپ ارتش به آتش کشيده شد· صدها تن از بازداشت شده گان در چند تظاهرات پيشين توانستند از زندان فرار کنند٬ زيرا نگهبانان با درآوردن يونيفورم هاى خود سعى کرده بودند جايى مخفى شوند·

بشمارى از افسران حمله شد و خانه قوام مورد غارت قرار گرفت· خانمى ميانسال که بر شانه هاى تظاهر کننده اى نشسته بود٬ خطاب به جمعيت بزرگ بيرون مجلس سخن ميگفت· مهمترين شعارها عبارت بودند از: "زنده باد مصدق"٬ "مرگ بر قوام"٬ "مرگ بر شاه" و "مرگ بر امپرياليستهاى انگليسى- آمريکايى"· سفارت بريتانيا از اين موضوع شگفت زده بود که طى اين اعتراضات٬ "ميزان حمله و چپاول اموال بسيار اندک بود·"۱

در ساعت ۲ بعد از ظهر٬ شاه که نگران از دست دادن حمايت مردم عادى بود٬ به ارتش دستور عقب نشينى داد· او از پذيرش درخواست قوام مبنى بر انحلال مجلس و برقرارى حکومت نظامى خوددارى کرد· ميدلتون از اين نکته شکايت داشت که طى اين بحران٬ علاء به شاه "مشاورهاى بد" داده بود و خود شاه نيز "فاقد جسارت اخلاقى" بود·۲ در ساعت ۵ بعد از ظهر٬ قوام استعفاى خود را تقديم کرد و از انظار پنهان شد· ميدلتون گزارش داده که او و هندرسون حداکٽر تلاش خود را براى "تقويت اراده شاه" انجام دادند اما "شورش و اغتشاش٬ آخرين قطره از شجاعت او را از ميان برده بود·" و اين تلاش شکست خورد·۳ به گفته او٬ "شاه و در واقع مجموعه دربار انگار از ترس فلج شده بودند· علاء اصرار داشت که تنها استعفاى قوام است که افکار عمومى را راضى خواهد کرد· من پاسخ گفتم که اگر به عوام اجازه دهيم خواسته هاى خود را ديکته کنند٬ مجموع اقتدار دولت از جمله جايگاه سلطنت٬ شديدا آسيب ديده و ضعيف خواهد شد·"۴

 

1. British Embassy, ”Review of the Present Crisis (July 28, 1952),” FO 371/Persia 1952/34-98602.

2. British Embassy, #Development in the Persian Internal Situation (July 30, 1952),” FO 416/Persia 1952/34-105.

3. British Embassy, July 28, 1952, FO 248/Persia 1952/34-1541.

4. British Embassy, “Telegram (July 21, 1952), FO 248/Persia,” 1942/34-1539.

 

ميدلتون اما تصديق کرده که "جمعيت سرمست از پيروزى بود و شهر در وضعيت هيجان زده بسر ميبرد·" ميدلتون در خلاصه گزارش سال خود نوشت: "مصدق به بت تودههاى مردم تبديل شد و قادر بود با استفاده از اين محبوبيت٬ تمامى سياسيون مخالف خود را مرعوب سازد···· ضعف کشنده شخصيت شاه٬ يک بار ديگر پيروزى نيروهاى هوادار بى نظمى را تضمين کرد· ايران از پيامدهاى اين ضعف و نيز قدرت غيرعادى مصدق رنج ميبرد·· حال بنظر ميرسد که هيچ راهى براى برکنارى مصدق با استفاده از ابزار قانونى باقى نمانده است·۱ او سالها بعد اذعان کرد که اگر ارتش همچنان به تيراندازى بسوى جمعيت ادامه ميداد٬ بحران به آسانى به "يک [انقلاب] ۱۹۱۷ ديگر" تبديل ميشد· او همچنين بطور غيرمستقيم اذعان کرد اينکه قوام فکر ميکرده ميتواند قدرت را بدست بگيرد٬ "خيلى احمقانه" بوده است·۲

 

1.      British Embassy, ”Summary of Events-Persia-1952”, FO/Persia 1952/106.

2.      Ladjevardi, “Interview with Sir George Middelton,” The Iranian Oral History Project.

 

روز پس از کناره گيرى قوام٬ مجلس با اکٽريت آراء به بازگشت نخست وزيرى به مصدق راى داد· تعيين وزير جنگ با اختيار انتصاب رٸيس ستاد مشترک ارتش – که به نوبه خود٬ قدرت انتصابات عالى نظامى را در دست ميگرفت- نيز بر اساس راى مجلس به مصدق واگذار شد· اکنون براى نخستين بار٬ پيوند بين خاندان پهلوى و نيروهاى نظامى قطع شده بود· بيرون از مجلس در ميدان بهارستان٬ گردهمايى بزرگى براى بزرگداشت قيام تشکيل شد· اين گردهمايى با همکارى حزب توده٬ جبهه ملى و کاشانى برگزار شد و نشان داد ادعاى هراس او از کمونيستها واقعى بوده است· همزمان با اين وقايع٬ ديوان بين المللى دادگسترى لاهه حکم نهايى خود را به نفع ايران و مبنى بر اينکه قضيه نفت در صلاحيت رسيدگى اين ديوان نيست٬ صادر کرد· مصدق پيروزى دوگانه اى را کسب کرده بود· ميدلتون در گزارش پايان سال خود نوشت:

 

روز پس از سى ام تير٬ مجلس بشکل گريزناپذىرى به مصدق راى داد· همزمان٬ تهران از حکم نهايى ديوان بين المللى که در ۲۱ جولاى/۳۰ تير اعلام شده بود٬ خبردار شد· اين تصميم که ديوان براى بررسى مناقشه نفتى فاقد صلاحيت بود٬ بطور طبيعى بعنوان حمايت کامل از مواضع ايران تعبير شد و پيروزى دکتر مصدق را به اوج رساند· شاه تسليم خواسته مصدق شد و او را بعنوان نخست وزير تاييد کرد٬ اختيار تعيين وزير جنگ را به او داد و نامزد او را براى رياست ستاد ارتش پذيرفت· اکنون مجلس به مصدق قدرت کامل ۶ ماهه داده است تا "يک برنامه رفرم" را اجرا کند·۱

 

به نوشته ميدلتون٬ "مصدق آنقدر به نيروى تودههاى مردم بعنوان منبع قدرت خود ميبالد که نگرانم امکان برکنارى وى توسط جانشين بعدى از طريق شيوه هاى عادى قانونى غيرممکن شده باشد·"۲ سام فال نوشته است که ميدلتون از همان روز پس از قيام٬ فکر کردن به "ابزار قانونى و غير قانونى" براى سرنگونى مصدق را شروع کرده بود·۳ يک هفته بعد٬ هندرسون جلسه اى دو ساعته و "خسته کننده و نااميد کننده" با مصدق برگزار و تلاش کرد او را متقاعد سازد که آمريکا مطلقا در خصوص انتخاب قوام کارى انجام نداده است· هنگامى که مصدق درباره اين موضوع اظهار ترديد کرد٬ هندرسون به اين نتيجه رسيد که "او چندان آدم سالم و عاقلى نيست و بنابراين بجاى رفتارى منطقى بايد همانند يک کودک با او رفتار کرد٬"۴

 

1. British Embassy, ”Correspondence Respecting Persia in 1953,” FO 416/Persia 1953/106

2. British Embassy, July 28, 1952, FO 248/Persia 1952/34-1541.

3. Falle, My Lucky Life, 81.

4. Loy Henderson, “Letter to the State Department (July 28, 1952)” Foreign Relation of the US, vol. 10, 416-17.

 

جلسه  آنها با خنده مصدق به ادعاى هندرسون مبنى بر اينکه "آمريکا از طريق راههاى متعدد در پى کمک به ايران است"٬ خاتمه يافت· بر اساس نوشته هندرسون٬ "مصدق گفت اگر ما واقعا ميخواستيم بجاى حرف زدن٬ کمک کنيم٬ يقينا در پنهان کردن فعاليت هاى حمايتى خود نيز پيروز ميشديم·"

بر اساس گزارش کميته مجلس که براى تحقيق در زمينه قيام ۳۰ تير تشکيل شده بود٬ خونبارترين حوادٽ آنروز در منطقه بازار بويژه بين پارچه فروشان٬ خوابار فروشان و کارگران فلزکار و نيز در مناطق کارگرى نزديک به ايستگاه راه آهن و صد البته ميدان بهارستان روى داده بودند· بر اساس گزارش اين کميته٬ در تهران ۲۹ نفر از جمله ۴ کارگر٬ ۳ راننده٬ ۲ پيشه ور٬ ۲ شاگرد مغازه٬ ۱ دستفروش٬ ۱ خياط٬ ۱ دانشجو و ۱ آرايشگر کشته شده بودند·۱ اما منابع ديگر ادعا ميکردند که آمار تلفات واقعى بيش از ۳۲ کشته٬ ۳۶ زخمى و ۹۶ مفقودى است·۲ علاء وزير دربار که به احتياط توصيه ميکرد٬ به شاه گفت: "در خيابان خون جارى شده" و بيش از ۵۰۰ نفر کشته شده اند و "کل شهر در آستانه انقلاب" قرار گرفته است·۳ اطلاعات هم گزارش داده بود که در آنروز٬ بيش از ۱۰۰ نفر مجروح و افزون بر ۶۰۰ نفر بازداشت شده بودند·۴ اعتراض هايى مشابه هم٬ شهرهاى ديگر بويژه اصفهان٬ آبادان٬ شيراز٬ کرمانشاه٬ اهواز٬ رشت و همدان را تکان داده بودند· مجلس٬ کشته ها را "شهداى ملى" و ۳۰ تير را "قيام ملى" ناميد· مطبوعات غربى اما معترضان را به مٽابه "اوباش متجاوز" محکوم کردند·۵

 

۱· تهران مصور٬ ۲۵ مرداد ۱۳۳۱·

۲· ابراهيم صفايى٬ رهبران مشروطيت (تهران٬ ۱۳۳۴)٬ ۷۰۲·

۳· حسن ارسنجابى٬ ياداشت هاى سياسى ۶۶-۶۸·

۴· اطلاعات٬ ۳۱ تير ۱۳۳۱·

5. Washington Star, July 25, 1952.

 

مٽلا نشريه واشنگتن استار با کمک وابسته مطبوعاتى بريتانيا ياداشتى تحت عنوان "اوباش در ايران" نوشت:

 

يکى از ابعاد دلسرد کننده بازگشت سريع مصدق به قدرت اين بود که امکان آن بواسطه اوباش فراهم شد· سياستهاى مصدق٬ ايران را به لبه نابودى کشانده است٬ تا حدى که امکان کودتايى از سوى حزب توده کمونيست بوجود آمده است٬ هر چند بنظر ميرسد که او دستکم در تهران٬ اکٽر مردم را پشت سر خود جمع کرده است٬ اما رفتار مردم طى چند روز گذشته همانند افراد هيستريک روان نژندى بود که در نظر دارند خود و کشورشان را نابود کنند· هرگز اکٽريتى به اين شکل کم خرد نبوده است و احساسات مردمى نيز زشتر از اين نبوده است· ظاهرا کوچکترين نشانه اى از عقل سليم در اقدامات اين اوباش ديده نميشود و واقعا ميتوان آنها را اوباش ناميد· ايران٬ با هدايت متعصبان آدمکش از همه نوع··· به محل بدترين بى ٽباتيها تبديل شده است·۱

مصدق پيروزى خود را با سلسله اى از ضربات اساسى به شاه ادامه داد· او افزون بر حفظ مقام وزير جنگ براى خود٬ نام آنرا به وزارت دفاع تغيير داد٬ ۱۵ درصد از بودجه ارتش کاست٬ کميته تحقيقى براى معاملات تسليحاتى گذشته تشکيل داد٬ ۱۳۵ افسر ارتش را بازنشسته کرد – باشگاه افسران بازنشسته در اواخر ۱۳۳۱ افزون بر ۴۰۰ عضو داشت – و از همه مهمتر٬ تيمسار محمد تقى رياحى را بسمت رٸيس ستاد ارتش منصوب کرد· رياحى که دانش آموخته مدرسه سن سير بود٬ پيوندهايى نزديک با حزب ايران داشت· مصدق و رياحى٬ افراد مورد نظر خود را به رياست شهربانى٬ ژاندارمرى و گارد گمرک منصوب کرده و به آنان دستور دادند تا مستقيما با وزارتخانه و ستاد ارتش – نه با شاه – ارتباط برقرار کنند· يکى از اقدامات ديرين اين دسته از فرمانده هان٬ ملاقات منظم هفتگى با شاه بود٬ البته با دور زدن وزارتخانه و رٸيس ستاد ارتش·۲

 

1. Sam Falle, ”Confeditial Report on the Washington Star,” FO 248/Persia 1952/1531.

2. American Embassy, “Report on High-Level Army Appointments, “FO 371/Persia 1953/34-10601.

 

مصدق از بودجه دربار زد و براى خاندان سلطنتى مقررى ويژه تعيين کرد٬ دسترسى شاه به سفراى خارجى را محدود کرد٬ مادر و خواهر دوقلوى شاه را که هر دو با کمک مخالفان در حال دسيسه بودند مجبور به ترک کشور کرد٬ بجاى علاء٬ ابولقاسم امينى را بسمت دربار منصوب کرد (امينى منتقد دربار بود) و از همه جدى تر٬ املاک زيادى را که از رضاشاه بجا مانده و طى سالهاى ۱۳۲۰ و ۱۳۲۸ از دولت گرفته شده بودند٬ به دولت بازگرداند· به اين ترتيب٬ او در يک حرکت و به شکلى موٽر٬ سيستم پشتيبان (پاتروناژ) را از ميان برد· از همه مهمتر حسن امامى٬ رٸيس سلطنت طلب مجلس را برکنار کرد و از مجلس اختياراتى ۶ ماهه براى اجراى اصلاحات مالى٬ اقتصادى٬ حقوقى٬ آموزشى و انتخاباتى گرفت· اين اصلاحات بايد در پايان ۶ ماه يادشده به تصويب مجلس ميرسيدند·

افزون بر اين٬ مصدق کابينه خود را ترميم و وزارى معتمدترى را وارد کابينه کرد· جهانگير حق شناس٬ سيف الله معظمى٬ باقر کاظمى و خليل طالقانى – همگى تکنوکراتهاى حزب ايران – به ترتيب به وزارت راه٬ پست و تلگراف و تلفن٬ دارايى و کشاورزى منصوب شدند· صديقى٬ جامعه شناس تحصيکرده فرانسه و عضو حزب ايران به وزارت کشور رسيد· فاطمى وزير خارجه شد· على اکبر اخوى حقوقدان تحصيلکرده فرانسه و تاجر سابق در نيويورک مسٸوليت وزارت اقتصاد را بعهده گرفت· دکتر مهدى آذر٬ پزشک تحصيلکرده فرانسه و استاد دانشکده پزشکى٬ وزارت فرهنگ را عهده دار شد· عبدالعلى لطفى از کهنه کاران انقلاب مشروطه٬ وزارت دادگسترى را در اختيار گرفت· لطفى بشکل سنتى آموزش ديده بود٬ اما مشروطه خواهى سرسخت و هوادار دادگاههاى مدنى بجاى دادگاههاى نظامى بود· ابراهيم عالمى ديگر عضو حزب ايران و حقوقدان تحصيلکرده فرانسه که طبق شهرتش فردى کاملا درستکار بود٬ به وزارت کار رسيد· دکتر صبا فرمانفرماٸيان پزشک تحصيلکرده فرانسه و از بستگان مصدق عهده دار وزارت بهدارى شد· براى نخستين بار٬ در کابينه اصلاح شده هيچ مقامى که از [سوى] دربار منصوب شده باشد ديده نميشد٬ و براى نخستين بار بسيارى از وزراء٬ چهره هايى تازه کار و فاقد هيبت تشريفاتى بودند· آنان بايد در آيين معرفى در برابر شاه٬ با لباس معمولى حضور ميافتند· ميدلتون٬ شاه را کاملا افسرده يافت٬ آنقدر که فکر جلاى وطن هم به سرش زده بود· آچسون به اين جمع بندى رسيد که "از زمان اجراى قانون ملى شدن نفت در آوريل ۱۹۵۱/ارديبهشت ۱۳۳۰ ٬ حالا موقعيت مصدق آشکارا بيش از هر زمان ديگرى در برابر شاه٬ مجلس و عموم بسيار قويتر شده است·"۲

کابينه مصدق با استفاده از اختيار ۶ ماهه خود٬ لوايح و قوانينى موٽر تهيه کرد که شامل حق راى به زنان٬ افزايش شمار نماينده گان شهرى٬ محدود کردن راى دهى به افراد با سواد در انتخابات شوراها٬ حمايت بيشتر از مطبوعات٬ تقويت استقلال ديوان عالى٬ وضع ماليات ۲ درصدى بر املاک بزرگ (که نخستين بار ماليات واقعى بر دارايى بود)٬ پوشش بهداشتى براى کارگران کارخانه ها و از همه مهمتر٬ افزايش سهم دهقانان در محصول تا ۱۵ درصد بود· بر اساس نوشته ميدلتون٬ طبيعى بود که زمينداران به اين امر اعتراض داشته باشند و بگويند دهقانان پول خود را خرج نوشيدن و ترياک ميکنند·۳ مصدق براى غلبه بر مخالفت سنا – که خود مصدق از زمان شکل گيرى اش در سال ۱۳۲۸ هرگز آنرا نپذيرفته بود – مجلس را متقاعد کرد که دوره سنا را از ۶ سال به ۲ سال کاهش دهد و بر اين اساس٬ عملا بلافاصله سنا را منحل کرد· کاشانى که نميخواست موضع وى مشابه دربار پنداشته شود٬ با انحلال سنا موافقت کرد·

 

1. British Embassy, ”Telegraph (Juy 29, 1952),” FO 371/Persia 1952/34-98602.

2. Secretary of State, “Letter to US Ambassador in London (July 26, 1952),” Foreign Relation of US 1952-54, vol. 10, 415-16.

3. British Embassy, “Letter to Anthony Eden (August 25, 1952),” FO 248/Persia 1952/1531.

 

 

ميدلتون در بررسى و ارزيابى قيام ۳۰ تير مدعى شده که اگر شاه "اسير ترس نميشد" – ترس از قوام٬ ترس از کاشانى و از همه مهمتر "ترس از قرار گرفتن در معرض خشم عمومى" – امکان جکوگيرى از اعتراضات وجود داشت· او نوشته است: "فقط ميتوانم نکته اى را که پيشتر درباره شخصيت شاه نوشته ام تکرار کنم· او از تصميم گيرى نفرت دارد و نميتواند هنگامى که تصميمى گرفته شده٬ به آن تکيه کرده و ادامه دهد· او شجاعت و جسارت اخلاقى ندارد و در مقابل ترس به زانو در ميايد·· اين برخورد٬ يکى از ويژگيهاى اساسى بحران است· از مدتها پيش ميدانستم که او فردى مردد و ترسوست٬ اما فکر نميکرديم که اين ترس آنقدر بر عقل او چيره شود که چشم خود را بر پيامدهاى عدم حمايت از قوام ببندد·۱

اما ادعاى ميدلتون مبنى بر اينکه امکان جلوگيرى از طوفان وجود داشت٬ به نادرستى در ديگر گزارشات که بسيارى از آنان توسط خود او نوشته شده بود نيز آمده است· در روزى که سفارت بر لزوم محکم بودن موضع شاه اصرار ميورزيد٬ اين امر هم توسط سفارت پذيرفته شد که گزارشات از ديگر شهرها حاکى از آنست که "بى نظمى در استانها شديدتر از حد انتظار بوده" و اينکه اصفهان عملا به تصرف تظاهر کننده گان درآمده و "شمار تلفات به صدها نفر رسيده است·" ميدلتون هم زمانى که قيام را "يک نقطه عطف در تاريخ ايران" دانست٬ به همين نکته اذعان کرد· "نظام قديمى همواره با نوساناتى معين به اين صورت بوده که طبقه کوچک حاکم عملا نخست وزيران پى در پى را نامزد کند و پادشاه کم و بيش بعنوان يک ميانجى عمل کند· از ديروز به بعد٬ در قابليت تکرار اين الگو در آينده ترديد کرده ام· توده هاى مردم بشکلى موفق از نيروهاى امنيتى سرپيچى کردند و از اين پس٬ به عاملى تعيين کننده براى داورى درباره قابليت پذيرش هر يک از دولتهاى آينده تبديل خواهند شد·۲   

 

1. British Embassy, Review of the Present Crisis (July 28, 1952),” FO 371/Persia 1952/34-98602.

2. British Embassy, “Memorandum from Tehran (July 22, 1952),” FO 248/Persia 1952/34-153.

 

 

از اين مهمتر٬ ميدلتون گزارش کرد که او و هندرسون هر دو متقاعد شده اند که تنها راه حل براى اين بحران٬ "کودتاى نظامى" است·۱ هندرسون به وزير کشور خود گفت که "هيچ شانسى" براى مذاکره نفتى بيشتر وجود ندارد زيرا مصدق همچنان بر موضوع "کنترل" اصرار داشته و بريتانياييها نيز سرسختانه هر گونه تامل در خصوص راه حل مبتنى بر چنين مفروضاتى را رد کرده اند·۲ وزارتخارجه بريتانيا در تلگرامى فوق العاده محرمانه به سفارت اين کشور در واشنگتن نوشت که: "سياستگذاران آمريکايى اکنون آروز ميکنند که اى کاش ايران هم يک محمد نجيب۳ – ژنرالى که رهبر کودتاى اخير در مصر بود – داشت·۴ اداره جنگ  بريتانيا از وابسته نظامى خود خواست تا گزارشى فورى در خصوص وفادارى نيروهاى مسلح٬ توانايى آنان براى اجراى کودتا و نيز تعيين چهره اى محتمل که بتواند نقش ژنرال نجيب را ايفا کند اراٸه دهد·۵ وابسته نظامى بيدرنگ نام چهار ژنرال ما را تهيه کرد٬ اما افزود چون هيچ يک از اين افراد اعتبار چندانى در نيروهاى مسلح ندارند٬ "کودتا ميبايستى به نام شاه صورت پذيرد·"۶

 

1. British Embassy, ”Telegram (July 28, 1952),” FO 371/Persia 1952/34-98602.

2. America Ambassador to the Secretary of State, “Telegrams (July 30-31, 1952),”Foreign Relation of the US 1952-54, vol. 10, 424-25

۳· محمد نجيب (۱۹۰۱-۱۹۸۴)- او پس از طى مدارج نظامى در ارتش مصر٬ در ۱۹۴۲ جنبش افسران آزاد را با کمک جمال عبدالناصر و ديگران بنيانگدارى کرد· نجيب پس از کودتاى ۱۹۵۲عليه رژيم سلطنتى ملک فاروق٬ وى را وادار به استعفا کرد و خود رياست شوراى فرماندهى انقلاب را بر عهده گرفت· او در ژوٸن ۱۹۵۳ بعنوان اولين رٸيس جمهور مصر برگزيده شد٬ اما در نوامبر ۱۹۵۴ قربانى کودتاى آرام ناصر شد- م·

4. Foreign Office, ”Telegram (July 29, 1952),” 371/Persia/34-98602.

5. War Office, “Telegram (July 29, 1952),” FO 371/Persia 1952/34-98602.

6. British Embassy, “Telegram to the War Office (August 4, 1952),” FO 371/Persia 1952/34-98602.